تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 239 از 640 اولاول ... 139189229235236237238239240241242243249289339 ... آخرآخر
نمايش نتايج 2,381 به 2,390 از 6393

نام تاپيک: اشعار سکوت، تنهایی و مرگ

  1. #2381
    اگه نباشه جاش خالی می مونه rahgozare tanha's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2007
    محل سكونت
    موطن آدمی قلب کسانیست که دوستش دارند
    پست ها
    316

    پيش فرض

    ای عشق مدد کن که به سامان برسیم
    چون مزرعه تشنه به باران برسیم
    یا من برسم به یارو یا یار به من
    یا هر دو بمیریمو به پایان برسیم

  2. #2382
    پروفشنال mummified's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2006
    محل سكونت
    آمل
    پست ها
    820

    پيش فرض شعر خودکشی از خورخه لویس بورخس- World Poetry


    حتا یک ستاره در شب نمی ماند
    شب نخواهد ماند

    .من می میرم، و با من، وزن ،
    جهان بی تحمل نیز.
    من پاک می کنم ، اهرام را ،
    مدالهای عظیم را،
    جهان و چهره ها را.
    من باید گذشته ی انبار شده را پاک کنم.
    باید از تاریخ غبار بسازم، غبار از غبار.
    هم اکنون به آخرین غروب می نگرم.
    آخرین پرنده را می شنوم.
    پوچی را به کسی نمی دهم.

    ترجمه از انگلیسی
    مهناز بدیهیان


    منبع:
    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

  3. #2383
    پروفشنال mummified's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2006
    محل سكونت
    آمل
    پست ها
    820

    پيش فرض


    مرگ
    من شعر مرگ را برای لبانم خواستم
    و همه آنها آهنگ بد نوای زندگی را نعره میزدند
    کویر لبهایم
    سکوت اشکهایم
    زندان سینه‌ام
    پاهای لرزانم
    من یک انسانم
    مثل همه آنها٬ مثل تو......


    منبع:
    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

  4. #2384
    پروفشنال mummified's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2006
    محل سكونت
    آمل
    پست ها
    820

    پيش فرض شعر مرگ ‚ من را از دیوان آیدا در آینه

    اینک موج سنگین گذرزمان است که در من می گذرد
    اینک موج سنگین زمان است که چون جوبار آهن در من می گذرد
    اینک موج سنگین زمان است که چو نان دریائی از پولاد و سنگ در من می گذرد
    ***
    در گذر گاه نسیم سرودی دیگرگونه آغاز کرده ام
    در گذرگاه باران سرودی دیگرگونه آغاز کرده ام
    در گذر گاه سایه سرودی دیگرگونه آغاز کرده ام
    نیلوفر و باران در تو بود
    خنجر و فریادی در من
    فواره و رؤیا در تو بود
    تالاب و سیاهی در من
    در گذرگاهت سرودی دگر گونه آغاز کردم
    ***
    من برگ را سرودی کردم
    سر سبز تر ز بیشه
    من موج را سرودی کردم
    پرنبض تر ز انسان
    من عشق را سرودی کردم
    پر طبل تر زمرگ
    سر سبز تر ز جنگل
    من برگ را سرودی کردم
    پرتپش تر از دل دریا
    من موج را سرودی کردم
    پر طبل تر از حیات
    من مرگ را
    سرودی کردم


    منبع:
    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

  5. #2385
    پروفشنال mummified's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2006
    محل سكونت
    آمل
    پست ها
    820

    پيش فرض مرگ شب بر





    كينه شكست ديروز را
    امروز با تو به جشن مي نشينم
    خود را به تو مي سپارم
    مرا به باغ خيال الوده كن
    مي خواهم از تو لبريز شوم
    از تكه نان خشكيده بر دست مرد تنها
    خنده احساس بر نفس سنگين دل
    صندليهاي شكسته
    صفحات تا خورده
    رويش جنگلها
    مرگ شب بر قاب شكسته ديروز
    زاغكي كه نشسته بر درخت برهنه امروز
    تپش شوق امروز ولع خورشيد دارد
    اما خورشيد بر بام خانه چرت مي رند
    و دستان سرما زده كودك پشت ميزمدرسه مي نويسد
    اب
    نان
    ازادي
    باران
    مادر
    با با
    اكنون تو با مني
    با كبريت نم دارم فانوس دل روشن مي كنم
    از گلويم پر مي كشد فرياد
    كه من خوشبختم
    از تو جان مي گيرم
    و گريستن را بر فراز دلتنگي از تو مي اموزم
    لبريزم كن
    لبريزم كن

    شاعر:
    فاطمه سيستاني

  6. این کاربر از mummified بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  7. #2386
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    قسمت نشدببينمت خدا نگهداري كنم
    فرصت نشد بمونم وازتونگهداري كنم
    گفتم اگه ببينمت دل كندنم سخته برات
    اگه يه وخ بگي نرو رفتن پرازرنجه برام
    گفتم صداتو نشنوم نديده ازپيشت برم
    پشت سرم زاري نكن چكاركنم مسافرم
    من ميرم ولي بازتوبدون
    هميشه
    يادتو ازخاطر من فراموش نمي شه

  8. #2387
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    رفتم،مراببخش ومگو او وفا نداشت
    راهي بجز گريز برايم نمانده بود
    اين عشق آتشين پراز دردبي اميد
    در وادي گناه و جنونم كشانده بود
    رفتم كه داغ بوسۀ پرحسرت ترا
    با اشك هاي ديده زلب شستشودهم
    رفتم كه ناتمام بمانم دراين سرود
    رفتم كه بانگفته به خودآبرودهم
    رفتم،مگو،مگوكه چرارفت،ننگ بود
    عشق من ونيازتو وسوز وساز ما
    ازپرده خموشي وظلمت،چو نور صبح
    بيرون فتاده بودبه يكباره رازما
    رفتم،كه گم شوم چويكي قطره اشك گرم
    درلا بلاي دامن شبرنگ زندگي
    رفتم كه درسياهي يك گوربي نشان
    فارغ شوم زكشمكش وجنگ زندگي
    من ازدوچشم روشن وگريان گريختم
    ازخنده هاي وحشي و طوفان گريختم
    ازبستروصال به آغوش سردهجر
    آزرده ازملامت وجدان گريختم
    اي سينه درحرارت سوزان خود بسوز
    ديگرسراغ شعلۀ آتش زمن مگير
    مي خواستم كه شعله شوم سركشي كنم
    مرغي شدم به كنج قفس بسته واسير
    روحي مشوشم كه شبي بي خبرازخويش
    دردامن سكوت به تلخي گريستم
    نالان زكرده ها و پشيمان زگفته ها
    ديدم كه لايق تو و عشق تونيستم

  9. این کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  10. #2388
    پروفشنال mummified's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2006
    محل سكونت
    آمل
    پست ها
    820

    پيش فرض


    بخوان ما را
    منم پروردگارت
    خالقت از ذ ره ای نا چیز
    صدایم کن مرا
    آموزگار قادر خود را
    قلم را، علم را، من هدیه ات کردم
    بخوان ما را
    منم معشوق زیبایت
    منم نزدیک تر از تو به تو
    اینک صدایم کن
    رها کن غیر ما را، سوی ما باز آِ
    منم پرو د گار پاک بی همتا
    منم زیبا، که زیبا بنده ام را دوست میدارم
    تو بگشا گوش دل
    پرورد گارت با تو می گوید
    تو را در بیکران دنیای تنهایان
    رهایت من نخواهم کرد
    بساط روزی خود را به من بسپار
    رها کن غصه یک لقمه نان و آب فردا را
    تو راه بندگی طی کن
    عزیزا، من خدایی خوب می دانم
    تو دعوت کن مرا بر خود
    به اشکی یا صدایی، میهمانم کن
    که من چشمان اشک آلو ده ات را دوست میدارم
    طلب کن خالق خود را
    بجو ما را تو خواهی یافت
    که عاشق میشوی بر ما
    و عاشق می شوم بر تو
    که وصل عاشق و معشوق هم
    آهسته می گویم ، خدایی عالمی دارد
    قسم بر عاشقان پاک باایمان
    قسم بر اسب های خسته در میدان
    تو را در بهترین اوقات آوردم
    قسم بر عصر روشن
    تکیه کن بر من
    قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور
    قسم بر اختران روشن، اما د ور
    رهایت من نخواهم کرد
    بخوان ما را
    که می گوید که تو خواندن نمی دانی؟
    تو بگشا لب
    تو غیر از ما، خدای دیگری داری؟
    رها کن غیر ما را
    آشتی کن با خدای خود
    تو غیر از ما چه می جویی؟
    تو با هر کس به جز با ما، چه می گویی؟
    و تو بی من چه داری؟هیچ!
    بگو با من چه کم داری عزیزم، هیچ!!
    هزاران کهکشان و کوه و دریا را
    و خورشید و گیاه و نور و هستی را
    برای جلوه خود آفریدم من
    ولی وقتی تو را من آفریدم
    بر خودم احسنت می گفتم
    تویی ز یباتر از خورشید زیبایم
    تویی والاترین مهمان دنیایم
    که دنیا، چیزی چون تو را، کم داشت
    تو ای محبوب تر مهمان دنیایم
    نمی خوانی چرا ما را؟؟
    مگر آیِا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟
    هزاران توبه ات را گرچه بشکستی
    ببینم، من تو را از در گهم راندم؟
    اگر در روزگار سختیت خواندی مرا
    اما به روز شادیت، یک لحظه هم یادم نمیکردی
    به رویت بنده من، هیچ آوردم؟؟
    که می ترساندت از من؟
    رها کن آن خدای دور
    آ‌ن نامهربان معبود
    آن مخلوق خود را
    این منم پرور دگار مهربانت، خالقت
    اینک صدایم کن مرا،با قطره اشکی
    به پیش آور دو دست خالی خود را
    با زبان بسته ات کاری ندارم
    لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم
    غریب این زمین خاکیم
    آیا عزیزم، حاجتی داری؟
    تو ای از ما
    کنون برگشته ای، اما
    کلام آشتی را تو نمیدانی؟
    ببینم، چشم های خیست آیا ،گفته ای دارند؟
    بخوان ما را
    بگردان قبله ات را سوی ما
    اینک وضویی کن
    خجالت میکشی از من
    بگو، جز من، کس دیگر نمی فهمد
    به نجوایی صدایم کن
    بدان آغوش من باز است
    برای درک آغوشم
    شروع کن
    یک قدم با تو
    تمام گامهای مانده اش، با من

    منبع:
    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

  11. #2389
    پروفشنال mummified's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2006
    محل سكونت
    آمل
    پست ها
    820

    پيش فرض

    دوستم داشته باش ، هـمانـگونه که من دوستـت دارم
    بگذار فاصله من و تو کمتر از آنی باشد :
    که می خواهـيـم و نمی توانـيـم
    که می توانـيــم و نمی گـذارنــد !
    بگذار ميان من و تو فاصله ای نـمـانــد
    نه به خاطر خودت ،
    و نه به خاطر من !
    که به خاطر اين عـشـق دوسـتـم داشـتـه باش
    بـيـش از آنی که من دوسـتـت دارم







  12. #2390
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    تنم از خیال هوس

    خودم از زمین جا مانده

    برای دختری که روی مدار سوم

    تاریک مانده است

    عروسک بیاورید

    تنهایی بدتر از تاریکی ست

  13. 2 کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •