تا مرا دم تو را پدر یاد است
دوستی من و تو بر باد است
تا مرا دم تو را پدر یاد است
دوستی من و تو بر باد است
تا نبينيم سرانجام كه ميميرد عشق
به كه پروانه صفت ، شعله به جان در زدني
زندگي معركه اي بود سراسر زد و خورد
پشت پا خوردني از هركس و بر سر زدني
با چنين شيوه ، شب اي ماه ! گوارا بادت
راه خود رفتن و تابيدن و تسخر زدني
یاد باد آن که نهانت نظری با ما بود
رقم مهر تو بر چهره ما پیدا بود
دلتنگ ترين خاطره ام مردن تست
خاموش ترين ترانه افسردن تست
ليلاي اساطيري انديشه ي من
آهسته بروكه خون من گردن تست
تو خورشیدی و یا زهره و یا ماهی نمی دانم
وزین سر گشته مجنون چه می خواهی نمی دانم
در این درگاه بیچونی همه لطف است و موزونی
چه صحرایی, چه خضرایی, چه در گاهی نمی دانم
مردن چه فرقي مي كند با بي تو سر كردن
اين را نمي داند خداي من خداي تو؟
مي آيم اما چادرت در باد مي رقصد
مانده است بر سطح خيابان رد پاي تو...
وقتي سرم براي خطر درد ميکند
حتا غزل مرا زخودش طرد ميکند
من نيز آتش دلم اي مهربان من
دمسردي تو گاه مرا سرد ميکند
حواي من ! بخند که لبخند با دلم
کاري که سيب با پدرم کرد<ميکند
در دور دست خودم تنها نشسته ام
نوسان خاک ها شد
و خاک از میان دستانم لغزید و فرو ریخت
شبیه هیچ شده ای
چهره ات به سردی خاک می زند
دلا داری سر بارندگی را
هوای می خوش بخشندگی را
دلا خود را بدریا می سپاری
عجب جدی گرفتی زندگی را
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)