هزار بادیه سهل است با وجود تو رفتن
اگر جفا کنم سعدیا به سوی تو باشم
هزار بادیه سهل است با وجود تو رفتن
اگر جفا کنم سعدیا به سوی تو باشم
مدعی را دل ببرد از چشم مست شیرگیر
هر که باشد شیرگیر آسان بگیرد یوز را
ابر بیا و آب زن ، مشرق و مغرب جهان
صور بدم که میرسد حجّت من یابن الحسن
حور قصور را بگو رخت برون براز بهشت
تخت بنه که میرسد حجّت من یابن الحسن
نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر میخواستی حالا چرا
ایاتِ مقدس را نشخوار می کنند
و از ایمانشان هر شب
طنابِ دارِ ما را
دار می زنند
هنوز بیدار مانده ام
تا بر سرنوشتٍ سیاهِ خویش
سوگواری کنم
درست آنگونه که تاریخ بر تقدیرِ هابیلیان
که پر شده ام
از پاییز و قاصدک .
کاش میشد عشق را ابراز کرد یا که عشق را با سحر اغاز کرد لحظه به لحظه دم به دم ساعت به ساعت خواهمت گر خوشم یا نا خوشم در هر دو حالت خواهمت
تا شمع بلندش به افق روشن شد
جان پر نكشيد جز به پروانه دوست
زان خانه كه خون عاشقان مي ريزد
رفتيم برادران به كاشانه دوست
تا به کی خواهی تو پرسیدن کجاست
منزل یکدانه دوست؟
تا کی آواره شوی در این ، سراست
منزل یکدانه دوست
خوش به حال دیده ای که دیده است
منزل یکدانه دوست
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
هزا بار اشک ریختم از فراقت
هزار بار دیده شده آلوده ماهت
هم اکنون 10 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 10 مهمان)