تنها ميان جاده نمناك مي روم
مثل شبي دراز
مثل شبي كه گمشده در او چراغ صبح
تا ساحل اذان خروسان
تا بوي ميش ها
تا سنگلاخ مشرق بي باك مي روم
تنها ميان جاده نمناك مي روم
مثل شبي دراز
مثل شبي كه گمشده در او چراغ صبح
تا ساحل اذان خروسان
تا بوي ميش ها
تا سنگلاخ مشرق بي باك مي روم
معشوقه ام ترکيد روی من
گفت: دست گذاشته اند روی مرده های مقدس
اساطير را بار زده اند به زباله دان ها
گفت: مهماندار خوبی بوده ام
سرم لخت بود
موهايم را اسير پنجه پارچه ای نکرده بودم
چه می دانستم به ميهمان حتی نبايد پشت کرد
بايد به عقب برگردم
« خود را با کتابی در دست دستگير کنم »
به همسايه ها بگويم ميهمان نمی خواهم
بيائيد پسرتان را ببريد
اما دوباره با خودم می گويم:
شايد ساعت ۱۴ به وقت محلی خانه همسايه
ديگر دير باشد
دولت پیروز اگر بنشاندش بار دگر
در بر من، شکر گویم دولت پیروز را
امروز عاشقانه سلامت کنند مرد!
ان روز بین که زهر به کامت کنند مرد!
دیباچه را به نام تو آغاز کرده اند
تا در شروع متن تمامت کنند مرد!
راه ترا شبانه به کج راهه می کشند
در این خیال خام که خامت کنند مرد!
نان می خورند از اسم تو شاید به این سبب
اصرار داشتند امامت کنند مرد!
دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد
چون به شد دلبر و با یار وفادار چه کرد
ديگر رسيده است به اينجام ...! گوش کن!!!
من اين منِ مزخرف خر دوست دارمت!
***
لعنت به فيلم هندي تلويزيون و من...
لعنت به هر «ندارم» و هر « دوست دارمت»
سر پرواز ندارم كه فضا مختنق است
به هواي سر كوي تو مگر پر زدني
تا بگيريم مگر از سحر خويش سراغ
ماه و تا صبح به هر ميكده اي سر زدني
یاران به نصیحتم چه گویند
بنشین و صبور باش و مخروش
ای خام من اینچنین بر آتش
عیبم مکن ار برآورم جوش
تا جهد بود به جان بکوشم
وانگه به ضرورت از بن گوش
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنبالهی کار خویش گیرم
می ایی
با خواهش این و آن
در پوشش آرزوهای دیگران
می روی
با هزار آرزوی گران
برای خود
نه برای دیگران
نمیدونم دلم دیوونه کیست
اسیر نرگس مستونه کیست
نمیدونم بهاره یا خزونه
فلک با عاشقا نا مهربونه
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)