ذَره ذَره مے خــندے گُلـَــمـ ـ...
قَلــَــمـ مےلــــرزَد ...
شـِعــر عـآشــق مےشـــودـ ...
و تــو ناباورانـه اتفــاقــ مے افتـے ؛ ..
میــآنـــِ سطــر سطــرِ یـکــــ دلــدادگـے !!...
ذَره ذَره مے خــندے گُلـَــمـ ـ...
قَلــَــمـ مےلــــرزَد ...
شـِعــر عـآشــق مےشـــودـ ...
و تــو ناباورانـه اتفــاقــ مے افتـے ؛ ..
میــآنـــِ سطــر سطــرِ یـکــــ دلــدادگـے !!...
حرفهای ناتمام
باز چشمهایم بارید
باز دستهایم لرزید
حرفهایم در عمق دلم جاماند
اما خاطراتت بیرون ریخت
روزهای سخت بر من خندیدند و رفتند
شبهای سرد ایستادند و نظاره كردند
و چه سخت بود شبهای جدایی
وچه سخت بود لحظه های بی تو بودن
و غربت نمك زخمهایم
كاش تو را می دیدم
در آن لحظه ای كه لب جوی می نشستی
كاش تو را می دیدم
در آن وقت كه دیدگانم خاموش نبود
آهسته تر می گویم
كاش تو را می بوسیدم
آنچه مـــا را از هــAــم دور مے کند
زمــــان نیست , زَمانه استــــ ــ ـ
زمانه عوض شــOــده
زود تر از کفش هایمــــان دوستــــــ ـــ عوض مے کنیم ..
كاش ميدانستند كه نبايد ترك منزل كنند !!
كاش ميدانستند كه تمام حرف هايم براي خودشان است !!
كاش ميدانستند اگر بروند خانه در دست اهريمن خواهد افتاد
كاش ميدانستند بايد ماند و هه چيز رو از نو ساخت !!
پ.ن: خطاب به دوستاي عزيزم در انجمن بازي![]()
آســمــــان نیــستم
کــه هــر پـــرنده
سـهمی از مــن باشد
مــن
آن پــرنده ام
که ســهم آسمـــــانش را
از چــشمان تــو میخواهد
صدای پای تو که میروی . . . ،
صدای پای مرگ که می آید . . .
زبان مشترکی داریم..
با این همه
یکدیگر را نمی فهمیم...
مــــــــا
باید مثل غارنشین ها
...تنها به علامت دست هایمان
اکتفا می کردیم
آن وقت شاید هیچ سو تفهمی
میانمان جدایی نمی انداخت ..
گر چه می گفت که زارت بکُشم، می دیدم
که نهانش نظری با مــــــــــنِ دلسوخته بود
...
می خواهم ..
مُچاله و خیس !..
در آغوشت بمانم !
از پهن شدن بر بند ِ خاطرات ، بیــــزارم .. !!
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)