روزی که روی درها با خط ساده ای بنويسند :تنها ورود گردن کج ممنوعروزی که روی قيمت احساس مثل لباس صحبت نميکنندپروانه های خشک شده انروز از لای برگهای کتاب شعر پرواز ميکنند . . انروزديوار باغ و مدرسه کوتاه است تنها پرچينی از خيال در دور دست حاشيهء باغ ميکشند که ميتوان به سادگی از روی ان پريد . . .روزی که آسمان در حسرت ستاره نباشدروزی که آرزوی چنین روزیمحتاج استعاره نباشد