مدامم مست میدارد
نسیم جعد گیسویت
خرابم میکند هر دم فریب چشم جادویت
پس از چندین شکیبایی شبی یا رب توان دیدن
که شمع دیده افروزیم در محراب رویت
مدامم مست میدارد
نسیم جعد گیسویت
خرابم میکند هر دم فریب چشم جادویت
پس از چندین شکیبایی شبی یا رب توان دیدن
که شمع دیده افروزیم در محراب رویت
تمناييست جاويدان به دل ديدار روي تو
كه من از كوي عشاقت گذر كردم به كوي تو
وقتی که جهان تورا پس می زند
یک دوست هیچگاه نه نخواهد گفت
این توانایی است که همه ی ما داریم
اما این آن توانایی نیست که نشان می دهیم
من از تو جدا نبودهام تا بودم
اینست دلیل طالع مسعودم
در ذات تو ناپدیدم ار معدومم
وز نور تو ظاهرم اگر موجودم
من پري كوچك غمگيني را مي شناسم
كه در اقيانوس مسكن دارد
و دلش را در يك ني لبك چوبين مي نوازد
آرام آرام
پري كوچك و غمگيني كه شب
از يك بوسه مي ميرد
وسحرگاه از يك بوسه بدنيا خواهد آمد
دود اين عينک دودي
که برايت فرستاده ام
به چشمهاي خودم ميايد
... نکند
که تو سيگار کشيده باشي
تار هائي را که از کاسه سرم
اويزان دست هاي توست
مضراب زده باشي
...گوشي
لطفا وصل شود به انگشتهاي تو
وعواعظ شهر چو مهر ملک و شهن گل گزید
من اگر مهر نگاری بگزینم چه شود؟
در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین
خاموشی شرط وفاداری بود غوغا چرا؟
شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر
این سفر راه قیامت می روی تنها چرا؟
اندر دل بی وفا غم و ماتم باد
آن را که وفا نیست ز عالم کم باد
دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غم که هزار آفرین بر غم باد
کاغذ نوشته مي شود و پاره مي شود
بي تو براي شعر سرودن بهانه نيست
دلخوش مشو دوباره به آهنگ اين کلام
« اين مهملات يک غزل عاشقانه نيست »
امشب سقوط کشور من انقلاب تو
آشوب از سکوت غزل داد مي زند
ويرانه مي شود همه ي جاودانه ها
مردي ميان حادثه فرياد مي زند
امشب براي فلسفه خواندن قشنگ نيست
من کيستم ... ؟ خدا و جهان چيست ... ؟
حرف مفت !
اصلا به من چه سارتر و يا کانت يا هگل
درباره ي خدا و من و جامعه چه گفت !
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)