چه آغازی چه آغازی که رازی داشتم با تو
در این دنیای سرگردان منم گم در گمان یا تو
رها در باغ رویاها در آدم آمدم دیدم
دلم در مشت مشتاقان در آغوش معما تو
لب از لب وانکرده آتشی افروختی در شب
شکفتی چون گل آیینه در باغ تماشا تو
ندیدم آبشاری در جهان از گریه زیباتر
که پنهان بود ماهی در من و آیینه اما تو