مرا آوای غمها زیر کرده
زمین گیر غم بی پیر کرده
هم آوای دلم آیا کسی هست
که یاد قلۀ پامیر کرده
مرا آوای غمها زیر کرده
زمین گیر غم بی پیر کرده
هم آوای دلم آیا کسی هست
که یاد قلۀ پامیر کرده
هر زمان موج می زنم در خویش
می روم می روم به جایی دور
بوته گر گرفته خورشید
سر راهم نشسته در تب نور
دیدی ای دل که غم یار دگر بار چه کرد
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد
آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت
آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد
همچنان مي سوزد اين آتش
نقش هايي را که من
بستم به خون دل
بر سر و چشم درو ديوار
در شب رسواي بي ساحل
*-*
قضیه بن شدن سایه خانوم چیه؟!؟!!
هرکس به تمناي کسي غرق نياز است
هر کس به سوي قبله خود رو به نماز است
تنها در خلوت رؤيايي
يك غروب پاييزي
زندگي هامان را هريك به تنهايي
مي گذاريم در ميان دستهايمان
دستاني كه به هم گره مي خورند در هم
و گم مي شوند در طرح
اندام هاي مستقلمان
كه يكي مي شوند
در سايه ي عشق مشتركمان
*-*
نه دیگه این واسه ما دل نمیشه
هر چی من بهش نصیحت می کنم
که بابا آدم عاقل اخه عاشق نمی شه
میگه یا اسم آدم دل نمی شه
:-?? یا اگه شد دیگه عاقل نمی شه
هر زمان موج می زنم در خویش
می روم می روم به جایی دور
بوته گر گرفته خورشید
سر راهم نشسته در تب نور
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)