عزیز صبر کن من برات رد میکنم
عزیز صبر کن من برات رد میکنم
کدوم شهری؟
سلام
بفرما:
کد:برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
ببخشید من بازی رو می تونم بیارم ولی تا روی تخت می رم بعد از صحبت با اون زنه صفحه ام سفید میشه چی کار کنم؟
ارور دوم شما در ویندوز XP هستنوشته شده توسط MJ assassins creed [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
برای اجرا کردن سرور مجازی در XP نیاز به برنامه Python داری
مشکلت حل میشه
![]()
نظرتون چیه :
این Desmond :
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
این Altair ( الطاهر ) ( در زیان عربی به معنی پرنده ) :
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
این هم Ezio ( اتزیو ) ( در زبان ایتالیایی به معنی پرنده ) :
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
این هم خود خود خود واقعی DESMOND MiLES :
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
Last edited by Loaded_nigga; 22-04-2010 at 19:28.
دكمه Q حين بازي رو بزن باحركت دادن ماوس رو يكي از اسلحه ها بزن
ادامه ی داستان Assassin's-Creed-II
قسمت بیست و هشتم : {{ شاهزاده ی فلورانس در نزدیکی سقوط }}
Ezio بعد از اینکه وارد معبد مخفی می شه ، با کشتن سربازها موفق می شه که جلسه ی مخفیانه ی تمپلارها رو بطور پنهانی زیر نظر بگیره ... او متوجه " فرانچسکو ده پازی " می شه که در جلسه حاضر بود و با اومدن " رودریگو بورجیا " بحث شروع میشه ... از صحبت هاشون معلوم میشه که اینبار " Lorenzo de Medici " ( شاهزاده ی فلورانس ) رو مورد هدف توطئه قرار دادن و ماموریت رو هم " Francesco " به عهده گرفته ! " Rodrigo" بعد از کمی بحث و تبادل نظر ، میگه که باید به " Rome " برگرده و برای همدستانش موفقیت آرزو می کنه و از اونها قول می گیره که اینبار دقت بیشتری به خرج بدن و هرچه زودتر کار " لورنزو " رو یکسره کنند .
بعد از اتمام جلسه ، اتزیو راه خروج رو پیدا میکنه و از معبد خارج می شه ، " La Volpe " که بیرون منتظر اومدن اتزیو بود در رابطه با جلسه از او سوال میکنه و اتزیو جواب میده : " اونها برای فردا نقشه های شومی کشیدند ! اسلحه و زره زیادی با خودشون از " Rome " آوردن ، حتی " پاپ " هم از کارشون حمایت کرده !!! فکر کنم اینبار نوبت خانواده ی " Medici " باشه ..." سپس روباه فلورانس " La Volpe " با ابراز نگرانی می گه : " وای خدای من ! فردا یکشنبه هست و طبق روال هر هفته ، Lorenzo de Medici با سه چهار تا محافظ برای مراسم یکشنبه به میان مردم خواهد آمد تا ضمن پذیرایی و قدردانی از مردم شهر به مشکلات مردم رسیدگی کنه و باهاشون گفتگو کنه ... باور نمی کنم ... یعنی اونا می خوان فردا حین برگزاری مراسم بین مردم نفوذ کنند با استفاده از شلوغی و ازدحام ، " لورنزو " رو به قتل برسونن ؟! باید دیوونه شده باشند ! این اسمش چیزی جز وحشیگری نیست ... خدا به داد مردم برسه ... ما نباید اجازه بدیم که با قتل " لورنزو ده مدیچی " شهر فلورانس به دست خانواده ی " De Pazzi " بیفته ، وگرنه کار این مردم بی گناه ساختست و باید برای سالها نوکری و بردگی خانواده ی " ده پازی " رو بکنند ... من تمام دزدها و آواره ها و فاحشه های فلورانس رو جمع می کنم و فردا با خودم به مراسم میارم تا هرج و مرج ایجاد کنم و جلوی سربازای " De Pazzi " رو بگیرم .. تو هم باید از تمام مهارتهای خودت استفاده کنی و به " فرانچسکو " مهلت نزدیک شدن به " لورنزو " رو ندی ... اتزیو ازت خواهش می کنم کمکمون کن جلوشونو بگیریم ... ! " Ezio و La Volpe قرار میذارن تا فردا قبل از شروع مراسم همدیگرو اونجا ملاقات کنند .
قسمت بیست و نهم : {{ برادران مدیچی }}
حالا که مراسم شروع شده و شاهزاده ی فلورانس " لورنزو ده مدیچی " همراه با همسرش و از طرف دیگر هم برادر او " Giuliano de Medici " همراه با همسر خود ، در میان خوشامد گویی مردم شهر می آیند که ناگهان با فریاد " Francesco " سربازان از میان جمعیت بیرون میان و به طرف " جولیانو " و همسرش که عقب تر بودن حمله ور میشن ... جولیانو که هیچ اسلحه ای با خود نداشت ، سعی می کنه که مقاومت کنه ولی با چند ضربه ی چاقو به زمین می افته و " فرانچسکو " به طرز وحشیانه ای به روی سینه ی او می نشینه و با ضربات پی در پی چاقو و همراه با توهین و فحش دادن باعث مرگ او میشه ... در اونطرف " Lorenzo " با دیدن این صحنه ی دلخراش شمشیرش رو می کشه و تا می خواد به سمت " فرانچسکو " حمله کنه ، " برناردو " ( کشیک فلورانس و دوست صمیمی " لورنزو " ) از پشت به شانه ی " لورنزو " چاقو رو فرو میکنه و فرار می کنه ... لورنزو که به سختی با یک دست و شمشیرش در مقابل " فرانچسکو " از خودش دفاع می کنه ، ناگهان " اتزیو " رو می بینه که با شکست دادن سربازها با سرعت داره به سمت " فرانچسکو " میاد ، فرانچسکو که تمام سربازهاشو از دست داده و در مقابل " اتزیو " و " لورنزو " دست تنها مونده زود فرار می کنه وفریاد می زنه : " لورنزو ! برادرتو کشتم ، نوبت تو هم میرسه ، تمام خانوادت با شمشیر من خواهند مرد !" ...
قسمت سی ام : {{ روزی خونین در فلورانس }}
" Ezio " سریع " لورنزو " رو که داشت خون زیادی از دست می داد به جایی امن می بره ، " Lorenzo " از اتزیو تشکر میکنه و علت این فداکاری او رو می پرسه که اتزیو جواب میده : " شما تنها کسی نیستید که یکی از برادراش به دست " ده پازی " ها قربانی شدند... من اتزیو هستم فرزند " Giovanni Auditore " " ، لورنزو او و پدرش رو به خاطر میاره و میگه : " پدر تو مرد مرد راستگویی بود ، او به هیچ وجه تحت تاثیر پول و ثروت و قدرت قرار نمی گرفت و از تمام امکاناتش برای خدمت به مردم استفاده می کرد ... اتزیو اگه تو پسر همون مرد فداکار هستی ، باید جلوی " Francesco de Pazzi " رو بگیری وگرنه این شهر و مردمی که توش زندگی می کنند مجبور می شن سالها نوکری و بردگی خانواده ی " ده پازی " رو بکنن ! " ... اتزیو سریع دست به کار می شه و برای پیدا کردن " فرانچسکو " راهی می شه !
قسمت سی و یکم : {{ عاقبت وحشی گری }}
Ezio جاهای مهم و استراتژیک شهر رو میگرده تا " فرانچسکو " رو پیدا کنه اما سربازهای " لورنزو " بهش می گن ، او بالای زندان شهر با محافظ هاش پناه گرفته ، اتزیو بلافاصله خودشو به زندان شهر می رسونه و " فرانچسکو " رو میبینه که از بالای پشت بام زندان فریاد می زنه : " بکشینش ! نذارین بیاد اینجا ! " میدان جلوی زندان صحنه ی درگیری سربازهای فرانچسکو و سربازهای لورنزو شده بود و کم کم داشت به نفع سربازهای لورنزو تمام می شد ... اتزیو بدون مزاحمت خودش رو به بالای زندان رسوند و " فرانچسکو ده پازی " و محافظ هاش رو گیر انداخت ، فرانچسکو عقب کشید و به محافظ هاش دستور حمله داد ... اما هیچ کدوم نتونستن در مقابل " اتزیو " دوام بیارن ، پایین جلوی زندان هم مردم با دیدن پیروزی سربازای " لورنزو " جلو آمده بودند و فریاد : " آزادی ! آزادی ! ( Liberta Liberta ) " سر می دادند ، " Jacopo de Pazzi " هم برای اینکه از چشم مردم نیفته همراه با مردم فریاد آزادی آزادی می زد ... حالا فقط " Ezio " مونده بود و " فرانچسکو " ، فرانچسکو که از همون اول دل و جرات مقابله با " اتزیو " رو نداشت باز دوباره پا به فرار میذاره ولی " اتزیو " که حدس می زد چنین کاری خواهد کرد ، زود جلوشو میگیره و با " چاقوی مخفی " خودش عدالت رو اجرا می کنه ... حالا که صحنه سفید شده اتزیو می گه : " شهر فلورانس و مردمش اعمال و رفتار تو رو قضاوت خواهند کرد ... با آرامش استراحت کن ! " ، پدر بزرگ خانواده ی " ده پازی " که همراه با مردم داشت فریاد آزادی ! آزادی ! می گفت ، یکدفعه جسد پسرش رو میبینه که لباسهاش کنده شده و از دیوار زندان بوسیله ی طنابی آویخته شده ( تا برای دیگران درس عبرت بشه ! ) ، " یاکوبو ده پازی " با دیدن این صحنه بدون لحظه ای درنگ فرار می کنه و " Ezio " که از بالای دیوار زندان شاهد فرار کردن او بود ، ترجیح میده که به دیدار " لورنزو " بره و در فرصتی بعد " Jacopo de Pazzi " رو هم به خاطر سوء استفاده از باور و اعتقاد مردم ، به سزای اعمالش برسونه .
قسمت سی و دوم : {{ لیست سیاه و سیاه تر }}
Lorenzo و Ezio بعد از پایان اتفاقات دیشب ، کنار رودخانه ی شهر Florence باهم مشغول صحبت هستن ... لورنزو می گه : " وقتی فقط شش سال داشتم هنگام بازی با دوستام ، داخل این رودخونه افتادم ... بعد با صدای مادرم به هوش اومدم ، کنار مادرم مرد دیگری بود که به من لبخند می زد و من او را نمی شناختم ... بعدها فهمیدم که اون مرد پدر تو یعنی " جیووانی آئودیتوره " بود ، او جون من رو نجات داده بود .. ولی من واقعا متاسفم که نتونستم جون او و برادرهاتو نجات بدم ... هر کاری از دستم برمیومد کردم اما اونا خیلی قدرتمند بودند ، همه جا نفوذ داشتند و حتی " پاپ " رو هم خریده بودند !!! " اتزیو " ادامه میده : " شما تلاش خودتونو کردید ! اما حالا باید به من کمک کنید تا یاکوبو ده پازی و دیگر افرادی که در این نقشه ی شوم دست داشتند به سزای اعمالشون برسونم ..." لورنزو نام افرادی رو که با یاکوبو ده پازی همدست بودن ، به اتزیو میده و از او می خواد که مواظب خودش باشه ...
قسمت سی و سوم : {{ یاکوبو و همدستانش }}
Ezio به ویلای عموش برمی گرده و از او می خواد که به دوستاش که در اطراف ویلا پراکنده بودند دستور بده تا مخفیگاه " یاکوبو ده پازی " و همدستاشو پیدا کنند ... در ضمن صفحات دیگر " Codex " رو که توسط لئوناردو دا وینچی رمزگشایی شده بودند به عموش می ده ، عموی اتزیو نگاهی به اون صفحات می ندازه و با تعجب می پرسه : " این " فرستاده (PROPHET) " چه کسی می تونه باشه ؟ یعنی چی که فقط " فرستاده " می تونه با کمک " قطعات سیب بهشتی(Pieces of EDEN) " در رو باز کنه ؟! اتزیو تو باید صفحات " کودکس " بیشتری جمع آوری کنی تا بتونیم مفهوم این عبارات ها رو بفهمیم ! "
ادامه ی داستان در این پست : http://forum.p30world.com/showpost.php?p=4875780&postcount=2192
ممنون از توجه همتون !
Last edited by Loaded_nigga; 23-04-2010 at 14:51.
abolfazl_gallant,Ahmad-Ra,Dark Soul,dreadknight00,ELSIN,eslamy_iut,esnforce,farzan311,golmohammadi,hamhami_333,Hapoofesgeli,Ho$∑∫N,hosseincode2008,Immortal power,kamran2000,kortol,Mahdi_Co_1368,matrix_3s,mehdy.z,MJHamed,mooli70,mosolim,Noghabyte,R O O T,Retired User,saamy4,sir payman,SPY.07,titanium_zarin,underworld
سلام به همگی ، خشته نباشین![]()
من تو پیدا کردن اون علائم مخصوص که متعلق به SUBJECT 16 در دو کلیسای بزرگ FLORENCE مشکل پیدا کردم ، هر جا رو که می گردم ، نمی تونم پیداشون کنم ، کسی می تونه بگه که دقیقأ کجان؟ اگه عکس بزارید که واقعأ ممنون می شم .![]()
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)