گفتم کجا ؟ گفتا به خون ! گفتم چرا ؟ گفتا جنون ! گفتم مرو ، خندید و رفت ...
گفتم کجا ؟ گفتا به خون ! گفتم چرا ؟ گفتا جنون ! گفتم مرو ، خندید و رفت ...
يادمان باشد ، لابلاي ابرها تکه اي رنگين کمان پنهان کرده ايم
تا فردا روزگارمان را سياه و سفيد نگذرانيم . . .
ديوارها اگر چه متهم به ايجاد فاصله هستند ، اما اين دستان ديوار ساز ما است
که تبرئه ميشوند . . .
تک تک روزهايم را ميسوزانم ، تا چشمکي شوم براي شب هاي بي ستاره ات . . .
خوشا آنان که در بازار گيتي خريدار وفا بودند و هستند
خوشا آنان که در راه رفاقت رفيق با وفا بودند و هستند . . .
اگه
۲+۲ = ۴
۲h +o = آب
ابر + رعد = باران
غم + چشم = اشک
تنهائی + تاریکی = من
عشق + مهر = تو
پس
من - تو = مرگ !
دل من از تبار ديوارهاي کاهگلي است ٬ ساده مي افتد، ساده ميشکند، ساده ميميرد،
دل من تنها سخت ميگريد . . .
او شراب بوسه مي خواهد ز من / من چه گويم قلب پر اميد را
او به فکر لذت و غافل که من / طالبم آن لذت جاويد را . . .
وقتی از غربت ایام دلم میگیرد / مرغ امید من از شدت غم میمیرد
دل به رویای خوش خاطره ها میبندم / باز هم خاطره ها دست مرا میگیرد . . .
زندگی یعنی :
بخند ٬ هرچند غمگینی
ببخش ٬ هرچند که مسکینی
فراموش کن هر چند دلگیری
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)