ماند زين غربت چندي به دغا ياوه ز من
بيل و داس و تبر و چارق و پاتاوه ز من
يله گاو و شخ و شخم و رمه از من، هيهات
من غريب از همه ماندم، همه از من هيهات
ماند زين غربت چندي به دغا ياوه ز من
بيل و داس و تبر و چارق و پاتاوه ز من
يله گاو و شخ و شخم و رمه از من، هيهات
من غريب از همه ماندم، همه از من هيهات
تو زیبایی تو همرنگ بهاری
تو روح عاطفه در توشه داری
منم صیاد چشم آهوانه
تو آن زیباترین صید وشکاری
مث آینه رو به رومی که چشات به من میخنده
ولی اینطرف تو آینه دو تا چشم تر کشیده!
تو چشات عسل فروشه ولی میشنوی یه روزی
یه نفر به یاد چشمات شوکرانو سر کشیده!
يه پرنده کنج باغچه روی خاک افتاده اون روز
هيشکی باورش نميشه اون پرنده پر کشيده .. ...
هزار جهد کردم که یار من باشی
مراد بخش دل بی قرار من باشی
چراغ دیده ی شب زنده دار من گردی
انیس خاطر امید وار من باشی
یک نفر هست که از پنجرهها
نرم و آهسته مرا میخواند
گرمی لهجه بارانی او
تا ابد توی دلم میماند
دلی دارم، چه دل؟ محنت سرایی
که در وی خوشدلی را نیست جایی
دل مسکین چرا غمگین نباشد؟
که در عالم نیابد دلربایی
یا غیاث المستغیث یا اله العالمین
جملهی شب تا سحر بر درگهش افغان ماست
آن چنان خلوت که ما از جان و دل بودیم دوش
جبرئیل آید نگنجد در میان گر جان ماست
تو پاکی مثل دریایی تو ای مرد
همیشه در دل مایی تو ای مرد
اگر چه رفتی و از ما جدایی
برامان باز مولایی تو ای مرد
جدی ؟تو پاکی مثل دریایی تو ای مرد
همیشه در دل مایی تو ای مرد
اگر چه رفتی و از ما جدایی
برامان باز مولایی تو ای مرد
لا اقل میذاشتی چند صفحه بشه بعد این رو میگفتی.
دنیا که از او دل اسیران ریش است
پامال غمش، توانگر و درویش است
نیشش، همه جانگزاتر از شربت مرگ
نوشش، چو نکو نگه کنی، هم نیش است
تا دلم را هوای باطل بود
جانم از ذوق عشق عاطل شد
چون ز سیمرغ دید شهپر عشق
همچو داود میزند در عشق
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)