ولیّ کبریا را سر بریدند
امام اولیا را سر بریدند
گواهی می دهم با کشتن تو
تمام انبیا را سر بریدند
ولیّ کبریا را سر بریدند
امام اولیا را سر بریدند
گواهی می دهم با کشتن تو
تمام انبیا را سر بریدند
دیگر به زیر سایه این گنبد کبود
غیر از خودش! خودش و خدا هیچ کس نبود
دیگر کسی نبود کنارش ولی هنوز
این زن برای "هیچ کس"اش شعر می سرود!!
امروز روز هفتم مرداد سال قبل
تقویم هم کلافه شد از این همه رکود
کبریت می زند به دو تا چشم کاغذی ت
عکسی که دست های تو بر شانه هاش بود
تنهاست قلب خسته اش وُ " تیر" می کشد
دیگر اتاق پر شده از حلقه های دود
چیزی درون مردمک اش برق می زند
خواهد پرید سمت خودش زودِ زودِ زود...
□□
دست تو دور گردن او حلقه...نه نشد
حتی طناب معرفتش بیش از تو بود!!!
Last edited by Enter_The_Love; 05-06-2008 at 09:34.
در يک غزل تموج و در يک غزل درنگ
گاهی شبيه چشمه و گاهی شبيه سنگ
گاهی چنان وسيع که انگار آسمان
گاهی چنان گرفته که انگار ابر تنگ
تنها تويی مخاطب اين روح بی قرار
معشوق ناگزير غزل های رنگ رنگ
گفته بودی چرا محو تماشای منی
انچنان که مژه برهم نزنی
مژهبرهم نزنم تا زدستم نرود
نازه چشم تو بقدر مژه بر هم زدنی
یک سراغ ساده هم از من نمی گیرد کسی
غرقه گشتم در درون موج های حادثه
از برای یاری من بر نمی خیزد کسی
شانه های عاشقان گر تکیه گاه اشکهاست
پس چرا بر شانه ام اشکی نمی ریزد کسی
یک نفر هست که در پرده شب
طرح لبخند سپیدش پیداست
مثل لحظات خوش کودکیام
پر ز عطر نفس شببوهاست
تو گلبرگی بباغ یاس بودی
و عطری از گل احساس بودی
تو رنجیدی از این بی مهری من
ندانستم که تو حساس بودی
یکی دید روبهی بی دست و پای
فرو ماند در لطف وصنع خدای
که چون زندگانی به سر می برد
بدین دست و پا از کجا می خورد
Last edited by hayejan; 05-06-2008 at 13:29. دليل: اشتباه
در شاعری شروع نخستين من تويی
با هر غزل غزال تر، آوردمت به چنگ
می خواهمت عزيز تر از هر چه آرزوست
ای آرزوی گمشده ، ای حسرت قشنگ
گویند که در خانه دل هست چراغی افروخته
کهاندر حرم افروختنی نیست
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)