تنگدل ماندی، که دل یک قطره خونست
عالمی در عالمی میبایدت
تا که این یک قطره صد دریا شود
صبر صد عالم همی میبایدت
تنگدل ماندی، که دل یک قطره خونست
عالمی در عالمی میبایدت
تا که این یک قطره صد دریا شود
صبر صد عالم همی میبایدت
تو ضیافت سکوتم
تو اگه قدم بذاری
می بینی از تو شکستم
اما تو خبر نداری
بی تو از زمزمه دورم
بی تو از ترانه عاری
زخم تو : زخم همیشه
اینه تنها یادگاری
گوش بده ! ترانه هام ترجمه ی چشمای توست
تو تموم قصه هام همیشه جای پای توست
تب را شبخون زدم در آتش کشتم
یک چند به تعویذ کتابش کشتم
بازش یک بار در عرق کردم غرق
چون لشکر فرعون در آبش کشتم
ميازار موري كه دانه كش است
كه جان دارد و جان شيرين خوش است
![]()
تو قبله گاه باور چندین طلوع سبز
معبود بی نیاز هزاران صنوبری
می خوانمت به نام غریبه به نام خویش
می خوانمت به نام سزاوار دیگر ی
یارب از تاب زلف هندوی او
چه قیامت ز هندوان برخاست
مُشک از چین زلف میافشاند
آه از ناف آهوان برخاست
چشم جادوش آتشی در زد
دود از مغز جادوان برخاست
تا توانی دلی بدست اور
دل شکستن هنر نمی باشد
در اين زمانه كه كس خواستن نمي فهمد
به عشق،اين لغت خورده پشت پا خوش بود
و يك نفر كه از اول كنار خود مي مرد
به مرده بودن خود پشت زنده ها خوش بود
چه چاره باز اگر هم دعا اثر نكند
كه قوم نوح به اميد ناخدا خوش بود
و من ز حسرت يك شعر خوب مي گويم
و شاعر يكه به اين شعر واژه ها خوش بود
درمانش مخلصان را دردش شکستگان را
شادیش مصلحان را غم یادگار ما را
ای مدعی کجایی تا ملک ما ببینی
کز هرچه بود در ما برداشت یار ما را
ارزانتر از کسي به کسي مي فروشيم
تشنه نگاه داشته اي تا بنوشيم
آه اي عميق باورم از چشمهاي تو
آخر چگونه بگذرم از چشمهاي تو
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)