ما را رها کنید از این رنج بی حساب
با قلب پاره پاره و با سینه ای کباب
ما را رها کنید از این رنج بی حساب
با قلب پاره پاره و با سینه ای کباب
باور نکنند اگر به نطق آرم
امروز بدین صفت که من هستم
نه موجودم نه نیز معدومم
هیچم، همهام، بلند و پستم
عطار درین چنین خطرگاهی
تو دانی و تو که من برون جستم
من که میدانم شبی عمرم به پایان میرسد
نوبت خاموشی من سهل و اسان میرسد
من که میدانم که تا سرگرم بزم هستی ام
مرگ ویرانگر چه بی رهم و شتابان میرسد
پس چرا عاشق نباشم پس چرا عاشق نباشم
ملکی که هیچ سلطان حاصل ندید خود را
کردی به چشم زخمی تو دلفروز حاصل
وان راستی که کَس را هرگز نشد مسلم
زلف تو کرده آن را پیوسته کو ز حاصل
پرده دریدن تو پیوند کی پذیرد
عطار را گر آید صد پرده دوز حاصل
من که از ل شعر ندارم کسی داره؟
لگام جان ودل گر او بگيرد
دلم با درد و رنجش خو بگيرد
اگر در نيم روز عمر دنيا
نشيني در برش ، دل بو بگيرد
در عشق تو هر که نیست قلاش
دور است به صد هزار فرسنگ
قلاشان را درین ولایت
از دار همی کنند آونگ
عشقت به ترازوی قیامت
دو کون نسخت نیم جو سنگ
گل علم وتعهّد را بجوئيم
همان گل را چو « جابر » ها ببوئيم
که عجز و ناتواني را ز الباب
به آبِ اتّکا بر خود بشوئيم
بچه ها توی بعضی از پستا اشتباه دارید مثلا دل تنگم در جواب شعر من اشتباهی با یه حرف دیگه شعرو گفت و همچنین این اشتباهو بیداستار هم مرتکب شد.لطفا دقت کنید
ماه فروماند از جمال محمد
سرو نباشد به اعتدال محمد
دلا در سر عشق از سر میندیش
بده جان و ز جان دیگر میندیش
چو سر در کار و جان در یار بازی
خوشی خویش ازین خوشتر میندیش
Last edited by دل تنگم; 04-06-2008 at 16:57.
هم اکنون 3 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 3 مهمان)