اگر شعر های من زیباست
دلیلش آن است
که تو زیبایی
حالا هی بیا و بگو
چنین و چنان است
اصلا مهم نیست
تو چند ساله باشی
من هم سن و سال تو هستم
مهم نیست خانه ات کجا باشد
برای یافتنت کافی ست
چشمهایم را ببندم…
اگر شعر های من زیباست
دلیلش آن است
که تو زیبایی
حالا هی بیا و بگو
چنین و چنان است
اصلا مهم نیست
تو چند ساله باشی
من هم سن و سال تو هستم
مهم نیست خانه ات کجا باشد
برای یافتنت کافی ست
چشمهایم را ببندم…
و این نهایت شعر است
دوستت دارم
عبارتی که هیچ شاعری
توی گیومه
محدودش نمی کند…
پیدایم کن از اثر انگشت روی فنجان ها
توی کافه ها
از ایستادن پشت ویترین ها
چسبیدن به عروسک ها
به درخت گیلاسی که به نامم بود
نیمکتی زرد، رُزی سفید، روزی برفی
پیدایم کن از لرزیدن زیر ترس، توی گریه
وسط رقصی بندری، استکانی کمر باریک، شبی تاریک
حافظه ام کجاست؟
خانه ام کجاست؟
خنده ام کجاست؟
پیدایم کن از پاورچین زیر پنجره
پنج شنبه، مترو، ایستگاه آخر
آخر اسمم چه بود؟
اسمم چه بود؟
پوستم چه رنگی بود؟
پیدایم کن از رد پای کلمات
جلوی سینما، توی پاک، انتهای خیابانی دراز
خیابانی دراز
دیروزی دراز
روزی دراز
رازم چه بود؟
سایه ام کجاست؟
تهران، میدان ولی عصر، جنب بانک ملی ایران
قسمت اشیاء گمشده
پیدایم کن
از میان سایه های بی نشان اشیاءگمشده ...
__________________
کجایی ای رفیق نیمه راهم
که من در چاه شبهای سیاهم
نمی بخشد کسی جز غم پناهم
نه تنها از تو نالم کز خدا هم
کشيده پر به هوايت کبوتری که منم
و عاشقت شده انگار دختری که منم!
هبوط کردهای از اوج قلههای بهشت
و سخت ماندهای بين دو تا پری، که منم-
-يکی از آن دوام اما...چقدر شک داری
و بايد از کسی اين بين بگذری که منم!
تو میروی غزلم را دوباره میسازند
سهنقطههای عجيب و مکرری که منم
...
نمیرسد به تو و بیترانه میگريد
نجيب سادهدل زودباوری که منم!
جز گریه شب یار دگر نیست مرا
جز دوری تو غم دگر نیست مرا
خواهم که به جانبه تو پرواز کنم
اما چه کنم که بال و پر باز کنم
به عشق تو گرفتارم
در این دنیا تو رو دارم
تو رو تا جون به تن دارم
دیگه تنها نمیذارم
من قصه گوی عشقم
تو بهترین کلامی
قشنگترین خیالی
که هر نفس باهامی
وقتی تویی کنارم
آسمونا بی رنگه
میام به دیدن تو
دنیا با تو قشنگه
برای دیدن تو دست میگیرم فانوس ماه
طلسم راهو میشکنم
میگذرم از شب سیاه
به گوش کوه و در و دشت
اسمتو فریاد میزنم
تا هر جا هستی بشنوی
که تنها عاشقت منم
برای دیدن تو ثانیه ها رو میشمرم
برای دیدن تو من از یه دنیا دل میبرم
برای دیدن تو هزار بار میمیرم
برای دیدن تو دوباره من . جون میگیرم
برای دیدن تو ثانیه ها رو میشمرم
برای دیدن تو من از یه دنیا دل میبرم
برای دیدن تو هزار بار میمیرم
برای دیدن تو دوباره من . جون میگیرم
برای دیدن تو
دست میگیرم فانوس ماه
طلسم راهو میشکنم
میگذرم از شب سیاه
واسه دوباره دیدنت
میشم گل اقاقیا
تا زیر پاهات بمیرم
پر پر بشم تو جاده ها
برای دیدن تو...
گاهي از خواب من بزن بيرون
برو يك عالم حقيقيتر!
مثل يك مرد واقعاً زنده
پر بكش از خيال اين دختر!
رد شو از خوابهاي خطخطيام
قد بكش از تمام روياهام
و برس تا خودم در اين لحظه
آه…من را ببين! ببين اينجام:
وسط گريههاي پي در پي
وسط لحظههاي تكراري
كنج تنهايي زني كه مدام
فكر ميكرده دوستش داري
كنج تنهايي زني غمگين
كه غزل گفتنش ارادي نيست
در سرم جيغ ميزند فردي:
‹عشق يك اتفاق عادي نيست!›
عشق يك اتفاق…
ميدانم
- اتفاقي نه آنچنان ساده -
من تو را دو...
درست فهميدي!
اتفاق از نگات افتاده!
اتفاق از نگات افتاده
و نشسته به عمق باور من
از تو زاييده ميشود هر بار
شعرهاي جديد دفتر من!
آه! آقاي خوب نامرئي!
از سرم پر بزن! حقيقت باش!
دائماً در خيال من هستي
لحظهاي توي واقعيت باش!
.
.
.
وسط لحظههاي تكراري
از خودم خسته ميشوم انگار…
"دو قدم مانده تا سحر" اما
من در اين حجم بيكسي بيدار…
من و سر دردهاي بيخوابي…
در تنم حس لحظههاي جنون…
من دوباره ديازپام…
«آقا! لطفاً از خواب من بزن بيرون!»
Last edited by MaaRyaaMi; 21-10-2008 at 21:05.
گل عشق تو هستم
شبنمم باش
دلم دنیای زخمه
مرحمم باش
ز درد بی کسی قلبم شکسته
به شهر بی کسی ها
همدمم باش
میافتم از چشمهایت دردی تمام تنم را...
تقدیر پاییزی من این بار افتادنم را ...
تقدیر من دشمنم بود وقتی تو را دور میکرد
وقتی که تاریک میکرد آیندهی روشنم را
من در تب خاطراتم میسوزم: آن روزها که
چشمان تو آب میداد گلهای پیراهنم را!
بعد از تو هر شعر تازه فریاد یک درد کهنهست
کوهیست بر شانههایم اما کسی شیونم را...
*
{زن نقش فنجونمو خوند: یک گولّه آتیشه آهت!}
میترسم آخر بگیرد آه دلم دامنت را!...
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)