از اين همه ادعا بدم آمده است
از گيتي بي وفا بدم آمده است
از آنچه به خاطرش دلي تنها را
بايد بکنم فدا بدم آمده است
از گفتن يک دروغ بي ريشه و گنگ
آن هم به خودم-خدا-بدم آمده است
از اين همه ادعا بدم آمده است
از گيتي بي وفا بدم آمده است
از آنچه به خاطرش دلي تنها را
بايد بکنم فدا بدم آمده است
از گفتن يک دروغ بي ريشه و گنگ
آن هم به خودم-خدا-بدم آمده است
تو اي صفاي ضميرم
چرا نمي آيي؟
چرا بهانه نگيرم؟
چرا نمي آيي؟
آقا جانم!..........
اگر حجاب ظهورت
وجود تار من است
به حق زينب کبري
خدا کند که بميرم
به جان عمه سه ساله
دل مرا نشکن
تو روزنه نوری...ای کودک دلبندم
در خانه ظلمت پوش
دیباچه آغازی...
بر متن شب خاموش
چیزی ده از باران
چیزی ده از پرواز
چیزی به از گریه
چیزی به از آواز
می بخشی و می خوابی
در بستری از اعجاز
می مانیم و می رویم
در سنگر یک آغوش
بر متن شب خاموش
شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت
روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت
گویی از صحبت ما نیک به تنگ آمده بود
بار بر بست و به گردش نرسیدیم و برفت
تنها ستارگان
از برجهای فاصله می بینند
که شب
چه قدر موقع منفوری است
اما اگر ستاره زبان می داشت
چه شعرها که از بد شب می گفت
گویاتر از زبان من گنگ
آری
شب موقع بدی است
تصور کن اگه حتي تصور کردنش سخته
جهاني که هر انساني تو اون خوشبخت خوشبخته
جهاني که تو اون پول و نژاد و قدرت ارزش نيست
جواب هم صدايي ها، پليس ضد شورش نیست
تو ای عشق و ای تمام امیدم
تو صبح سپیدم
فدای رخ تو همه عالم
----------------------------------------------
تو مگر بر لب آبی به هوس بنشینی
ور نه هر فتنه که بینی همه از خود بینی
به خدایی که تویی بنده بگزیده او
که بر این چاکر دیرینه کسی نگزینی
ياد باد آنكه ز ما وقت سفر ياد نكرد
به وداعي دل غمديده ي ما شاد نكرد
دیوانه شدن برای ساقی سخت است
هرکس که جنون ندارد او بدبخت است
فردای قیامت به یقین خواهی دید
دیوانه عباس خیالش تخت است....شاعر (در به در)
تو را كامل همی دیدم به هر كار
ولیكن نیستی در عشق كامل
حكیمان زمانه راست گفتند
كه جاهل گردد اندر عشق, عاقل
((چقدر بدیع))
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)