تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




مشاهده نتيجه نظر خواهي: --

راي دهنده
0. شما نمي توانيد در اين راي گيري راي بدهيد
  • --

    0 0%
  • --

    0 0%
صفحه 232 از 469 اولاول ... 132182222228229230231232233234235236242282332 ... آخرآخر
نمايش نتايج 2,311 به 2,320 از 4685

نام تاپيک: ســــــو تــــــــــي بــــــــــازار!

  1. #2311
    اگه نباشه جاش خالی می مونه ali111122223333's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    ......
    پست ها
    232

    پيش فرض

    یه سری سوتی تلوزیونی که چند ماه پیش واسم میل شده بود رو میزارم
    خوندنش واسه اونایی که نخوندن خالی از لطف نیست!!!

    چند سال پیش توی یه برنامه زنده شبکه تهران (فکر کنم شبهای تهران بود) احمدزاده بعد از اینکه یکی مسابقه رو برد گفت:
    هدیه ای به رسم امانت به شما میدیم!


    توی اخبار سراسری بود که آقای بابان همراه همکار خانومش می‌خواست خداحافظی کنه
    گفت: به همراه خانمم از شما خداحافظی می کنم!


    یکی از برنامه های زنده شبانه چند سال قبل بود که تو شبکه تهران پخش می شد و احمدزاده و حسینی مجریاش بودن.
    خسرو شایگان (دوبلور) تلفنی باهاشون تماس گرفته بود و اینا هم گیر داده بودن
    که یه آهنگی رو که معمولا زمزمه می‌کنی بخون.
    هرچی این بنده خدا می گفت الآن چیزی یادم نیست ول کن نبودن
    که یه دفعه شروع کرد به خوندن :
    مرا ببوس ...! مرا ببوس ... اون دو تا هم که دستپاچه شده بودن فورا گفتن به به چه صدای خوبی!
    حالا می‌رسیم سر سوال بعد و هر جور بود نذاشتن بقیشو بخونه.


    یه بارم تو برنامه کودک (حالا همه فکر میکنن من برنامه کودک می بینم) عمو پورنگ اجرا می کرده مسابقه تلفنی بوده
    یه دختره زنگ زده بوده ، پورنگ بهش میگه بابا خونه هست باهاش صحبت کنم میگه هست ولی حمومه ،
    میگه مامان چه طور ؟ میگه مامانمم حمومه !!!



    یه بار گوینده اخبار ساعت ۲ می‌خواست بگه وفات پدر آقای احمدی نژاد گفت: شهادت پدر آقای احمدی نژاد که سریع درست کرد.
    ولی معلوم بود اعصابش خرد شده و چند تا اشتباه دیگه هم کرد.


    يه خاطره ديگه از عمو پورنگ (يه صداي دخترونه)
    - الو ؟
    - الو ؟
    - سلام
    - سلام
    - خوبي
    - مرسي . عمو پورنگ ؟
    - جانم ؟
    - من خيلي دوستتون دارم
    - منم خيلي دوستت دارم عزيزم . اسمت چيه ؟
    - كتايون
    - كتايون ؟ خوبي ؟
    - بله
    - كتايون ؟ من ازت سوال مي پرسم . تو بگو كتايون . باشه ؟
    - باشه
    - كي از همه بهتره ؟
    - كتايون
    - كي تو كارا به مامان كمك مي كنه ؟
    - كتايون
    - كيه كه مامان دوستش داره ؟
    - كتايون
    - كيه كه بابا وقتي از در مياد ماچش مي كنه ؟
    - مامان
    Last edited by ali111122223333; 11-02-2008 at 15:39.

  2. #2312
    آخر فروم باز MILIN3M's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2007
    محل سكونت
    IN SHIT
    پست ها
    2,244

    پيش فرض

    سلام

    یه سوتی از خیلی سال پیش، دوران ابتدایی بودم ..یادمه تازه یخمک و این چیزا اومده بود ...ما هم تا حالا نخورده بودیم فقط دست چند نفری بود که دیده بودم ...
    بعد از کلاس با رفیقم از جلویه یه سوپر مارکت رد میشدیم دیدم از اینا گذاشته تو ویترینش منم رفتم گفتم دوتا از اینا بدین ....
    گرفتم و یکیشو دادم به رفیقم یکی هم خودم ...با دندونام به زحمت سوراخش کردم و شروع کردم به مکیدن ...
    یکم خوردم دیدم خیلی بد مزس ... رفیقم هم گفت اره خیلی بد مزس این بچه ها چجوری از اینا میخورن ؟
    گفتم ولش کن حالا که خریدیم بخوریم دیگه حیفه

    با هر بدبختی بود تونستیم نصفش رو بخوریم ...بد جوری کف کرده بودم احساس میکردم حباب ازم خارج میشه
    بعد از مدتی یه روز رفتم در اون مغازه دوباره به یارو گفتم از اینا طعم دیگش رو ندارین که بهتر باشه ؟
    یارو گفت کدوما ؟
    گفتم همین یخمک کوچیکا ....
    یارو گفت نه اقا جون اینا یخمک نیست ...اینا شامپو بالشتیه !!!
    اونجا بود که گفتم ای باغت آباد انگوری
    وایییی. کلی خندیدم...دمت گرم

  3. #2313
    حـــــرفـه ای Bill Gates's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    محل سكونت
    @ Company
    پست ها
    3,465

    پيش فرض

    من سوم راهنمایی بودم که یکی از درس های دینی مربوط به مالک اشتر و از اینجور چیزا بوده بعد درس تمام شد یکی از دوستام به معلم میگه : مالک اشتر همون پیامبره ؟؟؟!!!!!!!!!!!
    همین دوست بنده دفعه پیش ماه رمضان رو گفته بود محرم ( به نیش کشیده شد )

  4. #2314
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Aug 2005
    محل سكونت
    افلاک
    پست ها
    2,196

    پيش فرض

    ياد يه چيزى افتادم:
    پدر ما نقل مى‌كرد زمانى كه محصل دوران ابتدايى بوده، يه بار معلم دينى به يكى از بچه‌ها مى‌گه: چهارده معصوم رو نام ببر ببينم پسر! پسره با لهجه‌ى روستايى خودش مى‌گه: امام اول على، امام دوم حسن، امام سوم حسين، امام چهارم معاويه عليه السلام، پنجم حضرت شمر، ششم ابن ملجم،... معلم هم يه دفعه كلى فحش و بد بيراه مى‌گه به اين بيچاره كه اين مزخرفات چيه مى‌گى بچه! بقيه هم يواشكى مى‌خنديدن، چون كسى جرات بلند خنديدن نداشت!
    كلا اون زمان سطح سواد و آگاهى مردم خيلى كم بوده، سادگى و پايين بودن IQ اين دانش‌آموز هم مزيد بر علت شده.

    Last edited by Balrog; 12-02-2008 at 00:13.

  5. #2315
    حـــــرفـه ای ebicross's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2007
    محل سكونت
    مـشـهـد
    پست ها
    3,508

    پيش فرض

    همین الان که دارم این پست رو میزنم این سوتی رو دادم.
    10 ثانیه هم نمیشه.
    تو تاپیک ادیت و پچ برای Gta داشتم پست میزدم که پسر عموم چراغ رو خاموش کرد و منم اعصابم خورد شد بهش گفتم پدر... روشن کن.
    یهو دیدم تو سالن همه ساکت شدند.
    حالا به چه رویی برم بیرون؟؟؟!!!!!!!
    کمک

  6. #2316
    آخر فروم باز yoosef_st's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    4,419

    پيش فرض

    همین الان که دارم این پست رو میزنم این سوتی رو دادم.
    10 ثانیه هم نمیشه.
    تو تاپیک ادیت و پچ برای Gta داشتم پست میزدم که پسر عموم چراغ رو خاموش کرد و منم اعصابم خورد شد بهش گفتم پدر... روشن کن.
    یهو دیدم تو سالن همه ساکت شدند.
    حالا به چه رویی برم بیرون؟؟؟!!!!!!!
    کمک
    ایول آقا ابی. ظاهرا که اصولا آدمی هستی که وقتی میره تو حس نمیفهمه چی میگه!!! خودت رو بزن به مریضی. همه یادشون میره

  7. #2317
    آخر فروم باز M.etallic.A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    کره زمین
    پست ها
    3,962

    پيش فرض

    خوب چرا یجور میگی که آدم نگیره مطمئنم منظور نداشت آخه طفلک وقتی حرفش تموم شد خشکش زده بود فجیعا
    خوب بیا آشتی اینم یه سوتی دیگه به افتخار تو :::


    یه بار ما با یه گروه کوهنوردی مختلط ( دختر و پسر ) عازم کوهنوردی شدیم من و دوستم به عنوان مهمان بودیم. دقیقا یادمه موقع انتخابات ریاست جمهوری بود ( احمدی نژاد رای آورد ) گروه هم از طرف ستاد قالیباف ساپورت می شد و از طرف ستاد هم یه گروه دختر اومده بودن و کلا خیلی گروه بزرگی بود که بیشتر دختر بودن. خوب این از اولش راستش ما تو اونروز سوتی های خیلی زیادی دادیم که کم کم تعریف میکنم. بزارید از همون اولش بگم. با مینی بوس رفتیم تا پای کوه و بعد رئیس گروه خانم جعفری که یه خانم 33 34 ساله بودن دستور نرمش صادر کردن و من و دوستم که جو گیر بودیم و مثلا ورزشکار از همه شدیدتر نرمش میکردیم طوری که خانم جعفری به دوستم گفت برو وسط نرمش بده بقیه رو... کل گروه گرد شدیم ( دختر پسرا قاطی ) و دوستم وسط داشت نرمش میداد. یه حرکتی هست که باید پاها رو باز کرد ... آقا دوست مارو جو گرفت اومد پاشو باز کنه یهو 180 درجه باز کرد و یه صدای وحشتناکی اومد و دیدم دوستم همونطوری خشک موند و ناگهان دیدم شلوارش از وسط دو تیکه شد و وقتی بلند شد دو پای شلوارش از هم جدا شدن و افتادن رو زمین و حالا صحنه رو تصور کنید دوست من وسط دایره با شرت مامان دوزش و این همه دختر و پسر که دارن بهش میخندن... و من از همه شدیدتر... فقط شانس آورد خانم جعفری تو ساکش همه چیز بود حتی شلوار گرمکن پسرونه و یه دونه بهش داد وگرنه باید با همون شرت تا بالای کوه میومد یا اینکه با همون شرت برمیگشت خونه....

  8. #2318
    حـــــرفـه ای ebicross's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2007
    محل سكونت
    مـشـهـد
    پست ها
    3,508

    پيش فرض

    آقا از پارگی شلوار گفتی بزار یه سوتی رو بگم که البته نقل قول از کس دیگه ای هستش:

    با بچه های کوچه قرار گذاشتیم تا بریم پارک ملت و یه ورزشی بکنیم. این پسر همسایه که 22 یا بیشتر سنش بود گفت من هم میام.
    در وصف این همسایه باید بگم که ایشون مهندس کامپیوتر هستند و بسیار بسیار آدم مغروری هست.
    خلاصه میرن پارک ملت و شروع میکنند.
    این پسر همسایه میاد از بالای نرده ها بپره که یهو شلوارش گیر میکنه و جرررررررررررررررررر.....
    در وصف پارگی شلوارش باید بگم که از وسط فاق شلوار تا حلقه ی دور مچ پا فقط به یه تیکه پارچه به هم وصل بودند و این آقا حتی دیگه پاهاش هم تو شلوار نبوده. اصلا بزارین راحت بگم. از شلوارش فقط یه کش دور کمرش مونده و بقیش به اون میله هه گیر کرده بوده.
    این طرف هم که میبینه خیلی ضایع شده و پارک ملت به اون عظمت همه دارن بهش میخندن شروع میکنه به دویدن تا خونشون و از اونجایی هم که از پارک ملت تا خونشون تقریبا با ماشین 15 دقیقه راهه، دیگه حساب کنید راننده ماشینها چقدر تحویلش گرفتن...
    _________________________________________________-
    این یکی هم یه سوتی توپ که هنوز مایه ی خجالت این رفیقمون شده:
    چند روز از عید گذشته بود و همه با لباسای نو میرفتن مدرسه. ماها همگی با هم میرفتیم مدرسه و تو راه کلی حال میکردیم.
    تو راه که میرفتیم یکی از بچه ها گفت بیاین از اینجا بریم تا زود تر برسیم. باید بگم دیروزش بارون اومده بود و اونجایی که رفیقمون میگفت تقریبا یه پرش 1.5 متری نیاز داشت چون باید از یه بلندی میپریدیم تا وارد اون میون بر بشیم.
    ما هم بهش گفتیم نه بابا بیخیال کفشامون گلی میشه. اینم گفت الا و بلا که گلاش خشک شده و اگر نیاین من خودم میرم. ما هم گفتیم خوب خودت برو.
    این بدبخت هم یک پرش زد و مثل ماهی که فرو میره تو آب؛ این هم فرو رفت تو گل. دقیقا یادمه حتی زانوهاش هم تو گل بود. تعادلش هم بهم خورد و صورتش و دستاش هم پر شد.
    حالا ما موندیم بخندیم یا اینو که گریه میکنه نجات بدیم.
    بالاخره دستاش رو کشیدیدم و با کمک یه بنده خدا که رد میشد درش آوردیم ولی چه حالی داد اون روز...

  9. #2319
    پروفشنال SR72's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    محل سكونت
    God's Land
    پست ها
    680

    پيش فرض

    آره از اون اصیل خفناشم بودنکنه تو هم اصفهانی؟
    نه بابا ...
    حدس زدم ...ولی در کل باهال بود


    بچه ها ادامه بدید ...
    ebicross هم که سیر نمیشه از بس سوتی مینویسه

  10. #2320
    اگه نباشه جاش خالی می مونه
    تاريخ عضويت
    Apr 2005
    پست ها
    455

    پيش فرض

    3 4 سال پیش موقعی که داشتم واسه کنکور درس میخوندم یکی از بچه های محل اومد سراغم گفت بیا بریم سر خیابون کارت دارم....تقریبا" دم دمای غروب بود گفتم چی شده و اینا؟ گفت اون دختره بود که تو فلانجا نشونت دادم خونشون اون کوچه پایینیه گفتم آره گفت الان چند وقته آمارشو گرفتم ولی روم نمیشه با هاش صحبت کنم امروز از فلان مسیر میاد بیا تو برو باهاش حرف بزن از طرفه من... منم که از صبحش تا اون موقع بکوب داشتم درس میخوندم دیگه خسته شده بودم دیدم هم فاله هم تماشا شیک و پیک کردمو زدم بیرون با دوستم اولش فک کردم همینجوری میخواد با طرف دوست بشه ولی دیدم این بابا واقعآ" دوسش داره نا گفته نمونه چند بار بیشتر دختره رو ندیده بودم چون اون موقع تازه اومده بودن به محله ی ما.. خلاصه نرسیده به خیابونه اصلی ویدئو کلوپ دوستم بود گفتم بیا بریم ویدئو کلوپ من با فلانی کار دارم از اینجا هم که سر خیابون معلومه دختره هر وقت بیاد میبینیمش میریم باهاش حرف میزنیم دوستمم قبول کرد.. من دیگه با اون دوستم که ویدئو کلوپ داشت گرمه گفتگو بودم یهو دوستم اومد بهم گفت دختره داره میاد.. منو دوستمم جنگی پریدیم بیرون یهو بعد مثلا" 30 ثانیه که دختره یکم جلوتر اومده بود دوستم برگشت گفت نه اون نیست ! ... منم یکم نگاه کردم گفتم نه بابا خودشه.. منم دیده بودم دوستم دختره رو دوس داره واسه اینکه اذیتش کنم یکم بخندیم چنتا حرفه پدر مادر دار به دختره زدم حالا هی دوستم میگفت به خدا اون نیست من می گفتم زر زدی چنتا نکته ی طنز دیگه هم در وصف راه رفتن دختره گفتم که نشون به این نشون خوده طرفه ! که اینجا جاش نیست بگم چی گفتم...
    خلاصه دختره که اومد جلو دیدم خواهره همین دوستم بود دوستم بیچاره قرمز شده بود منم که ازون بدتر دیدم خیلی گند زدم واسه اینکه درستش کنم برگشتم به دوستم گفتم خاک تو سرت خواهره خودتم نمیشناسی ؟!

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •