از داغ آتشین لب ساغر نواز تو
در جان ماست آتش و در ساغر است اشک
با دردمند عشق تو همخانه است آه
با آشنای چشم تو هم بستر است اشک
از داغ آتشین لب ساغر نواز تو
در جان ماست آتش و در ساغر است اشک
با دردمند عشق تو همخانه است آه
با آشنای چشم تو هم بستر است اشک
کسی که حسن و خط دوستدر نظر دارد
محقق است که او حاصب بصر دارد
چو خامهدر ره فرمان او سر طاعت
نهاده ایم مگر او به تیغ بردارد
در اتاق کوچکم پا می نهند
بعد من، با یاد من بیگانه ای
در بر آئینه می ماند بجای
تار موئی، نقش دستی، شانه ای
می رهم از خویش و می مانم ز خویش
هر چه بر جا مانده، ویران می شود
روح من چون بادبان قایقی
در افق ها دور و پنهان می شود.
دانی فرانک من کیستم؟
گمان نمی برم که دانی!!
شعرش خیلی سپید بود دیگه
یک شب عاشق تر شد و راهی می خونه شد
باده خورد و گریه کرد عاقبت دیوونه شد
ساده دل
پشت خونت اومدش سر به دیوارا زدش
عاشق عشق تو بود با همون خوب و بدش
سلام سلام
شکوه ای نیست ز طوفان حوادث ما را
دل به دریازدگان خنده به سیلاب زنند
جرعه نوشان تو ای شاهد علوی چون صبح
باده از ساغر خورشید جهانتاب زنند
______________
سلام گرامی
دوباره تو باد موهاتو رها کن
منو راهیه شب قصه ها کن
میمیرم واسه تب تند لبهات
دوباره زیر لب اسممو صدا کن
اشکم و پاک کن از گونه ی من
سر بذار باز رو شونه ی من
منو سیاه کن با دروغ تازه
بگو که میگیری بهونه ی من
حالا باز منو نسیم و موج دریا
می مونیم بدون تو غریب و تنها
به خدا بی تو یه صدف شکستم
مکن تلاش که نتوان گرفت دامن عمر
غبار بادیه با کاروان چه خواهد کرد؟
به باغ خلد نیاسود جان علوی ما
به حیرتم که در این خکدان چه خواهد کرد؟
دو چیز طیره عقل است: دم فرو بستن
به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی
یا مولا علی!تو دین و دنیای منیشیشه دلم، ای خدا!یا مولا دلم تنگ اومدهزیر سنگ اومده
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)