دل من! چه حیف بودی که چنین ز کار ماندی
چه هنر به کار بندم که نماند وقت کاری
نرسید آن ماهی که به تو پرتوی رساند
دل آبگینه بشکن که نماند جز غباری
دل من! چه حیف بودی که چنین ز کار ماندی
چه هنر به کار بندم که نماند وقت کاری
نرسید آن ماهی که به تو پرتوی رساند
دل آبگینه بشکن که نماند جز غباری
ياري اندر كس نمي بينم ياران را چه شد؟
دوستي كي آخر آمد دوستداران را چه شد؟
دلا حکایت خاکستر و شراره مپرس
به بادرفته کجا و چو برق جسته کجا
خوشآن زمان که سرم در پناه بال تو بود
کجا بجویمت ای طایر خجسته کجا
اگر ان ترک شیرازی بدست آرد دل مارا
به خال هندویش بخشم سمر قند و بخارا را
بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت
کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را
آینه خورشید شود پیش رخ روشن او
تاب نظر خواه و ببین کاینه تابید مرا
گوهر گم بوده نگر تافته بر فرق ملک
گوهری خوب نظر آمد و سنجید مرا
ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
و ای مرغ بهشتی مه دهد دانه و آبت؟؟؟؟؟؟؟؟
خوابم بشد از دیده در این فکر چگر سوز
که آغوش که شد منزل آسایش خوابت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تخته بند تني، چه جاي شكيب؟
بدر آي از سراچه ي تركيب
مشرق و مغرب است هر گوشت
آسمان و زمين در آغوشت
تا نيارايد گيسوي كبودش را به
شقايق ها
صبح فرخنده
در آيينه نخواهد خنديد
دل خورشيد نيز مايل اوست
زان كه اين دانه پاره ي دل اوست
دانه از آن زمان كه در خاك است
با دلش آفتاب ادراك است
تو ای مادر پاکی چرا روتو گرفتی
یا دست به سینه داری
یا که پهلوتو گرفتی
شدی پیر و شکسته تو سن نوجوونی
چرا برای مرگت تو داری دعا میخونی
همه گلهای عالم برای تو جون میگیره
هرچی عاشقه تو دنیا واسه عشق تو میمیره
خاک چادر تو بی بی برتر از خاک بهشته
خدا از خاک کف پات گل کعبه رو سرشته
کاشکی آدما بدوونن برتر از فرشته هستی
برتر از هرچی تو عالم که خدا سرشته هستی...............
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)