آن درد کدام است که درمان شدنی نیست
وان لطمه کدام است که جبران شدنی نیستبیمار وطن اینهمه از درد چه نالد؟
دردی به جهان نیست که درمان شدنی نیست
بدبینی ما بود که هر لحظه فروکاست
زآبادی این خانه که ویران شدنی نیستآن را که بود در صدد تفرقه ما
بر گوی که این جمع پریشان شدنی نیست
هرچند که امروز خوشی جنس گرانی است
آن جنس گران چیست که ارزان شدنی نیستکم گوی که آسان نشود مشکل ملت
آن مشکل مرگ است که آسان شدنی نیست
آقای میلسپو نشود بهر تو دلسوز
زین گرگ بیندیش که چوپان شدنی نیست
هرچیز که کم گشته فراوان شود آخر
قند و شکر است آنکه فراوان شدنی نیست
با پودر مکن صاف سر و صورت خود را
چون آبله رازی است که پنهان شدنی نیست
خروس لاری