تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 23 از 49 اولاول ... 1319202122232425262733 ... آخرآخر
نمايش نتايج 221 به 230 از 483

نام تاپيک: ادبیات طنز

  1. #221
    داره خودمونی میشه mosalase_bermoda's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2009
    پست ها
    43

    پيش فرض

    درس پنجم :يه شب خانم خونه به خونه بر نميگرده و تا
    صبح پيداش نميشه!
    صبح بر ميگرده خونه و به شوهرش ميگه كه
    ديشب مجبور شده خونه يكي از دوستهاي
    صميميش (مونث) بمونه...
    شوهر بر ميداره به ۲۰ تا از صميمي ترين
    دوستهاي زنش زنگ ميزنه ولي هيچكدومشون حرف
    خانم خونه رو تاييد نميكنن!
    يه شب آقاي خونه تا صبح برنميگرده خونه.
    صبح وقتي مياد به زنش ميگه كه ديشب مجبور
    شده خونه يكي از دوستهاي صميميش (مذكر)
    بمونه...
    خانم خونه بر ميداره به ۲۰ تا از صميمي
    ترين دوستهاي شوهرش زنگ ميزنه : ۱۵ تاشون
    تاييد ميكنن كه آقا تمام شب رو خونهء اونا
    مونده! ۵ تاي ديگه حتي ميگن كه آقا هنوزم
    خونه اونا پيش اوناست !!!
    نتيجه اخلاقي: يادتون باشه كه مردها
    دوستهاي بهتري هستند !

  2. #222
    داره خودمونی میشه mosalase_bermoda's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2009
    پست ها
    43

    پيش فرض


    درس ششم :چهار تا دوست كه ۳۰ سال بود همديگه رو
    نديده بودند توي يه مهموني همديگه رو مي
    بينن و شروع مي كنن در مورد زندگي هاشون
    براي همديگه تعريف كنن...
    بعد از مدتي يكي از اونا بلند ميشه ميره
    دستشويي. سه تاي ديگه صحبت رو مي كشونن به
    تعريف از فرزندانشون :
    اولي: پسر من باعث افتخار و خوشحالي منه.
    اون توي يه كار عالي وارد شد و خيلي سريع
    پيشرفت كرد.
    پسرم درس اقتصاد خوند و توي يه شركت بزرگ
    استخدام شد و پله هاي ترقي رو سريع بالا
    رفت و حالا شده معاون رئيس و اونقدر پولدار
    شده كه حتي براي تولد بهترين دوستش يه
    مرسدس بنز بهش هديه داد !
    دومي: جالبه. پسر من هم مايه افتخار و
    سرفرازي منه. توي يه شركت هواپيمايي مشغول
    به كار شد و بعد دوره خلباني گذروند و
    سهامدار شركت شد و الان اكثر سهام اون شركت
    رو تصاحب كرده. پسرم اونقدر پولدار شد كه
    براي تولد صميميترين دوستش يه هواپيماي
    خصوصي بهش هديه داد !!!
    سومي: خيلي خوبه. پسر من هم باعث افتخار من
    شده ...
    اون توي بهترين دانشگاههاي جهان درس خوند
    و يه مهندس فوق العاده شد. الان يه شركت
    ساختماني بزرگ براي خودش تاسيس كرده و
    ميليونر شده. پسرم اونقدر وضعش خوبه كه
    براي تولد بهترين دوستش يه ويلاي ۳۰۰۰
    متري بهش هديه داد!
    هر سه تا دوست داشتند به همديگه تبريك مي
    گفتند كه دوست چهارم برگشت سر ميز و پرسيد
    اين تبريكات به خاطر چيه؟!
    سه تاي ديگه گفتند: ما در مورد پسرهامون كه
    باعث غرور و سربلندي ما شدن صحبت كرديم
    راستي تو در مورد فرزندت چي داري تعريف
    كني؟!
    چهارمي گفت: دختر من رقاص کاباره شده و
    شبها با دوستاش توي يه كلوپ مخصوص كار ميكنه!
    سه تاي ديگه گفتند: اوه مايه خجالته چه
    افتضاحي !!!
    دوست چهارم گفت: نه! من ازش ناراضي نيستم.
    اون دختر منه و من دوستش دارم. در ضمن زندگي
    بدي هم نداره.
    اتفاقا همين دو هفته پيش به مناسبت تولدش
    از سه تا از صميمي ترين دوست پسراش يه
    مرسدس بنز و يه هواپيماي خصوصي و يه ويلاي
    ۳۰۰۰ متري هديه گرفت !!!
    نتيجه اخلاقي: هيچوقت به چيزي كه كاملا در
    موردش مطمئن نيستي افتخار نكن !!!


  3. #223
    داره خودمونی میشه mosalase_bermoda's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2009
    پست ها
    43

    پيش فرض

    درس هفتم :توي اتاق رختكن كلوپ گلف ، وقتي همه آقايون
    جمع بودند يهو يه موبايل روي يه نيمكت شروع
    ميكنه به زنگ زدن.
    مردي كه نزديك موبايل نشسته بود دكمه
    اسپيكر موبايل رو فشار ميده و شروع مي كنه
    به صحبت.
    بقيه آقايون هم مشغول گوش كردن به اين
    مكالمه ميشن ...
    مرد: الو؟
    صداي زن اونطرف خط: الو سلام عزيزم. تو هنوز
    توي كلوپ هستي؟
    مرد: آره !
    زن: من توي فروشگاه بزرگ هستم
    اينجا يه كت چرمي خوشگل ديدم كه فقط ۱۰۰۰
    دلاره! اشكالي نداره اگه بخرمش؟
    مرد : نه. اگه اونقدر دوستش داري اشكالي
    نداره!
    زن: من يه سري هم به نمايشگاه مرسدس بنز زدم
    و مدلهاي جديد ۲۰۰۶ رو ديدم. يكيشون خيلي
    قشنگ بود قيمتش ۲۶۰۰۰۰ دلار بود !
    مرد: باشه. ولي با اين قيمت سعي كن ماشين رو
    با تمام امكانات جانبي بخري !
    زن: عاليه. اوه يه چيز ديگه اون خونه اي رو
    كه قبلا ميخواستيم بخريم دوباره توي بنگاه
    گذاشتن براي فروش. ميگن ۹۵۰۰۰۰ دلاره
    مرد: خب… برو تا فروخته نشده پولشو بده.
    ولي سعي كن ۹۰۰۰۰۰ دلار بيشتر ندي !!!
    زن: خيلي خوبه. بعدا مي بينمت عزيزم. خداحافظ
    مرد: خداحافظ
    بعدش مرد يه نگاهي به آقايوني كه با حسرت
    نگاهش ميكردن ميندازه و ميگه: كسي نميدونه
    كه اين موبايل مال كيه ؟!
    نتيجه اخلاقي: هيچوقت موبايلتونو جايي جا
    نذارين
    !!!

  4. #224
    داره خودمونی میشه mosalase_bermoda's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2009
    پست ها
    43

    پيش فرض


    درس هشتم :يه زوج ۶۰ ساله به مناسبت سي و پنجمين
    سالگرد ازدواجشون رفته بودند بيرون كه يه
    جشن كوچيك دو نفره بگيرن.
    وقتي توي پارك زير يه درخت نشسته بودند يهو
    يه فرشته كوچيك خوشگل جلوشون ظاهر شد و
    گفت: چون شما هميشه يه زوج فوق العاده
    بودين و تمام مدت به همديگه وفادار بودين
    من براي هر كدوم از شما يه دونه آرزو
    برآورده ميكنم!
    زن از خوشحالي پريد بالا و گفت:
    ! چه عالي! من ميخوام همراه شوهرم به يه سفر
    دور دنيا بريم
    فرشته چوب جادوييش رو تكون داد و پوف! دو تا
    بليط درجه اول براي بهترين تور مسافرتي
    دور دنيا توي دستهاي زن ظاهر شد !
    حالا نوبت شوهر بود كه آرزو كنه .
    مرد چند لحظه فكر كرد و گفت:
    … اين خيلي رمانتيكه ولي چنين بخت و شانسي
    فقط يه بار توي زندگي آدم پيش مياد
    ! بنابراين خيلي متاسفم عزيزم آرزوي من
    اينه كه يه همسري داشته باشم كه ۳۰ سال از
    من كوچيكتر باشه
    زن و فرشته جا خوردند و خيلي دلخور شدند.
    ولي آرزو آرزوئه و بايد برآورده بشه.
    فرشته چوب جادوييش رو تكون داد و پوف! مرد
    ۹۰ سالش شد !!!
    نتيجه اخلاقي: مردها ممكنه زرنگ و بدجنس
    باشند ، ولي فرشته ها زن هستند !!!



  5. #225
    داره خودمونی میشه mosalase_bermoda's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2009
    پست ها
    43

    پيش فرض

    درس نهم :يه مرد ۸۰ ساله ميره براي چك آپ. دكتر ازش
    در مورد وضعيت فعليش مي پرسه و پيرمرد با
    غرور جواب ميده:
    هيچوقت به اين خوبي نبودم. تازگيا با يه
    دختر ۲۵ ساله ازدواج كردم و حالا باردار
    شده و كم كم داره موقع زايمانش ميرسه
    نظرت چيه دكتر؟!
    دكتر چند لحظه فكر ميكنه و ميگه: خب بذار
    يه داستان برات تعريف كنم. من يه نفر رو مي
    شناسم كه شكارچي ماهريه.
    اون هيچوقت تابستونا رو براي شكار كردن از
    دست نميده.. يه روز كه مي خواسته بره شكار
    از بس عجله داشته اشتباهي چترش رو به جاي
    تفنگش بر ميداره و ميره توي جنگل!
    همينطور كه ميرفته جلو يهو از پشت درختها
    يه پلنگ وحشي ظاهر ميشه و مياد به طرفش
    شكارچي چتر رو مي گيره به طرف پلنگ و نشونه
    مي گيره و ….. بنگ! پلنگ كشته ميشه و ميفته روي زمين!!!
    پيرمرد با حيرت ميگه: اين امكان نداره!
    حتما يه نفر ديگه پلنگ رو با تير زده!
    دكتر يه لبخند ميزنه و ميگه: دقيقا منظور
    منم همين بود !!!
    نتيجه اخلاقي: هيچوقت در مورد چيزي كه
    مطمئن نيستي نتيجه كار خودته ادعا نداشته نباش


  6. #226
    داره خودمونی میشه mosalase_bermoda's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2009
    پست ها
    43

    6 برنامه هفتگی خانمها

    شنبه
    مرد: عزیزم! امروز ناهار چی داریم؟
    زن: ببین امروز قراره من و نازی با هم بریم "فال قهوه روسی یخ زده" بگیریم. میگن خیلی جالبه، همه چی رو درست میگه به خواهر شوهر نازی گفته "شوهرت واست یه انگشتر می خره" خیلی جالبه نه؟ سر راه یه چیزی از بیرون بگیر بیار!

    یکشنبه
    مرد: عزیزم! امروز ناهار چی داریم؟
    زن: ببین امروز قراره من و نازی بریم کلاسهای "روش خود اتکایی بر اعتماد به نفس" ثبت نام کنیم. هم خیلی جالبه هم اثرات خیلی خوبی در زندگی زناشویی داره. تا برگردم دیر شده، سر راه یه چیزی بگیر بیار!

    دوشنبه
    مرد: عزیزم! امروز ناهار چی داریم؟
    زن: ببین امروز قراره من و نازی بریم شوی "ظروف عتیقه". می گن خیلی جالبه. ممکنه طول بکشه. سر راه از بیرون یه چیزی بگیر و بیار!

    سه شنبه
    مرد: عزیزم! امروز ناهار چی داریم؟
    زن: ببین امروز من و نازی قراره با هم بریم برای لباس مامانم که می خواد برای عروسی خواهر نازی بدوزه دگمه بخریم. تو که می دونی فامیل مامانم اینا چقدر روی دگمه حساسند! ممکنه طول بکشه، سر راه یه چیزی از بیرون بگیر بیار!

    چهارشنبه
    مرد: عزیزم! امروز ناهار چی داریم؟
    زن: ببین امروز قراره من و نازی با هم بریم برای کلاس "بدن سازی" و "آموزش ترومپت" ثبت نام کنیم. همسایه نازی رفته میگه خیلی جالبه. ترومپت هم که میگن خیلی کلاس داره مگه نه؟ ممکنه طول بکشه چون جلسه اوله. سر راه یه چیزی بگیر بیار!

    پنج شنبه
    مرد: عزیزم! امروز ناهار چی داریم؟
    زن: ببین امروز قراره من و نازی بریم خونه همسایه خاله نازی که تازه از کانادا اومده. می خوایم شرایط اقامت رو ازش بپرسیم. من واقعاً از این زندگی "خسته " شدم! چیه همش مثل کلفتها کنج خونه! به هر حال چون ممکنه طول بکشه یه چیزی از بیرون بگیر بیار!

    جمعه
    مرد: عزیزم! امروز ناهار چی داریم؟
    زن: ببینم تو واقعاً خجالت نمی کشی؟ یعنی من یه روز تعطیل هم حق استراحت ندارم؟ واقعاً نمی دونم به شما مردای ایرونی چی باید گفت! نه! واقعاً این خیلی توقع بزرگیه که انتظار داشته باشم فقط هفته ای یه بار شوهرم من رو برای ناهار بیرون ببره؟

  7. #227
    داره خودمونی میشه mosalase_bermoda's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2009
    پست ها
    43

    پيش فرض

    ملا نصرالدين براي شب نشيني به خانه دوستش رفت. اتفاقاً آنها مشغول خوردن شام بودند. به نصرالدين تعارف كردند. ملا نصرالدين گفت: شام خورده‌ام، ‌ولي قدري مزمزه مي‌كنم .

    بعد شروع كرد به خوردن و به هيچ كس مجال نداد. صاحب خانه كه وضع را اين طور ديد، گفت: «نصرالدين از اين به بعد شام را بيا پيش ما و مزمزه را بگذار براي خانه خودت

  8. این کاربر از mosalase_bermoda بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  9. #228
    داره خودمونی میشه mosalase_bermoda's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2009
    پست ها
    43

    2

    يك روز ملا نصرالدين ديگي از همسايه خود قرض كرد. فرداي آن روز ديگچه‌اي توي آن گذاشت و به همسايه پس داد.
    همسايه پرسيد: «اين ديگچه از كجا آمده؟»
    ملا نصرالدين گفت:‌ «ديگ شما آبستن بود. ديشب زاييد. اين هم بچه آن است.»
    همسايه با خوشحالي ديگ را گرفت و رفت. چند روز بعد ملا نصرالدين دوباره همان ديگ را از همسايه قرض كرد. مدتي گذشت و از ديگ خبري نشد. همسايه به خانه نصرالدين آمد و سراغ ديگ را گرفت.
    ملا نصرالدين گفت: «سر شما سلامت، ديگ مرحوم شد.»
    همسايه گفت: «آخر مگر ممكن است ديگ هم بميرد؟»
    ملا نصرالدين گفت: «چه طور ديگ مي‌تواند بزايد، اما نمي‌تواند بميرد. ديگي كه مي‌زايد، ممكن است سر زا برود

  10. این کاربر از mosalase_bermoda بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  11. #229
    داره خودمونی میشه mosalase_bermoda's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2009
    پست ها
    43

    پيش فرض

    ملا نصرالدين هر روز در بازار گدايي مي‌کرد و مردم با نيرنگي٬ حماقت او را دست مي‌انداختند. دو سکه به او نشان مي‌دادند که يکي شان طلا بود و يکي از نقره. اما ملا نصرالدين هميشه سکه نقره را انتخاب مي‌کرد. اين داستان در تمام منطقه پخش شد. هر روز گروهي زن و مرد مي‌آمدند و دو سکه به او نشان مي دادند و ملا نصرالدين هميشه سکه نقره را انتخاب مي‌کرد. تا اينکه مرد مهرباني از راه رسيد و از اينکه ملا نصرالدين را آنطور دست مي‌انداختند٬ ناراحت شد. در گوشه ميدان به سراغش رفت و گفت: هر وقت دو سکه به تو نشان دادند٬ سکه طلا را بردار. اينطوري هم پول بيشتري گيرت مي‌آيد و هم ديگر دستت نمي‌اندازند. ملا نصرالدين پاسخ داد: ظاهراً حق با شماست٬ اما اگر سکه طلا را بردارم٬ ديگر مردم به من پول نمي‌دهند تا ثابت کنند که من احمق تر از آن‌هايم. شما نمي‌دانيد تا حالا با اين کلک چقدر پول گير آورده‌ام.
    «اگر کاري که مي کني٬ هوشمندانه باشد٬ هيچ اشکالي ندارد که تو را احمق بدانند

  12. #230
    اگه نباشه جاش خالی می مونه micropersian's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    زیر سقف آسمان
    پست ها
    314

    پيش فرض

    بعد مرگم نه به خود زحمت بسيار دهيد
    نه به من برسر گور و کفن آزار دهيد


    نه پي گورکن و قاري و غسال رويد
    نه پي سنگ لحد پول به حجار دهيد


    به که هر عضو مرا از پس مرگم به کسي
    که بدان عضو بود حاجت بسيار دهيد


    اين دو چشمان قوي را به فلان چشم چران
    که دگر خوب دو چشمش نکند کار دهيد


    وين زبان را که خداوند زبان بازي بود
    به فلان هوچی رند از پی گفتار دهید


    کله ام را که همه عمر پر از گچ بوده است
    راست تحويل علي اصغر گچکار دهيد


    وين دل سنگ مرا هم که بود سنگ سياه
    به فلان سنگتراش ته بازار دهيد


    کليه ام را به فلان رند عرق خوار که شده است
    ازعرق کليه او پاک لت و پار دهيد


    ريه ام را به جواني که ز دود و دم بنز
    درجواني ريه او شده بيمار دهيد


    جگرم را به فلان بی جگر بی غیرت
    کمرم را به فلان مردک زن دار دهید


    چانه ام را به فلان زن که پي وراجي است
    معده ام را به فلان مرد شکمخوار دهيد


    گر سر سفره خورد فاطمه بي دندان غم
    به که دندان مرا نيز به آن يار دهيد


    تا مگر بند به چيزي شده باشد دستش
    لااقل ت... مرا هم به طلبکار دهید


    بخشی از وصیت نامه ابوالقاسم حالت

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •