يادداشتي در دفاع از علي دايي- به شهرياراحترام بگذاريد
سالها و سالهاست افرادي كه نه تنها كوچكترين افتخاري براي فوتبال اين مملكت كسب نكرده اند، ساعت ها و ساعت ها زمان برنامه هاي ورزشي را اشغال كرده و مشتي دروغ و حرفهاي بي مصرف را به خورد ما داده و ما هيچ گاه اعتراض نكرده ايم، اما اكنون به اين معترضيم كه چرا دو ساعت به علي دايي كه بزرگترين افتخارات را كسب كرده و بزرگترين خدمات را به فوتبال ملي ما داشته، وقت داده شده تا حرفهايي را با سند و مدرك به آنهايي كه واقعا تشنه دانستن حقيقت هستند برزبان بياورد.
سايت گل -
ورزشگاه يوكوهاماي ژاپن – مرداد ماه 1384
ديدار برگشت تيم هاي ايران و ژاپن بود. دو تيم وضعيت صعودشان به جام جهاني 2006 مشخص شده و حضورشان در جام جهاني آلمان محرز بود. با اين حال ورزشگاه يوكوهاما ميهمان 70 هزار آبي پوش بود كه براي حمايت از تيمشان به ورزشگاه آمده بودند. همزمان با خوانده شدن نام بازيكنان تيم ملي ژاپن از بلندگو هواداران بازيكنان خود را تشويق مي كردند. نوبت به اسامي تيم ملي ايران رسيد. با شنيده شدن نام هر بازيكن از بلندگو اندك ايرانيان حاضر در ورزشگاه بازيكن مورد نظر را تشويق مي كردند. آخرين نام، علي دايي بود. هنگامي كه نام او از بلندگوي ورزشگاه پخش شد ورزشگاه منفجر شده و به يكباره هفتاد هزار ژاپني از جاي خود برخاسته و به مدت چندين دقيقه علي دايي را تشويق كردند و تشويق هاي آنها تا زماني كه سوت آغاز بازي به صدا درنيامد قطع نشد.
اين صحنه اي بود كه نه تنها در ورزشگاه يوكوهاما بلكه بارها و بارها در ورزشگاه هاي مختلف آسيا ديده شده. بارها و بارها شاهد بوده ايم كه مردمي در سراسر آسيا و حتي گاهي دنيا با شنيدن نام دايي به احترام او از جا برخاسته اند ، همان كسي كه ما او را مورد بدترين اهانت ها و بي احترامي ها قرار داده ايم.
بحث دعواي فدراسيون فوتبال و علي دايي بر سر مطالبات سرمربي سابق تيم ملي باعث شده تا عده اي كه هميشه به دنبال خراب كردن علي دايي بوده اند از فرصت سوء استفاده كرده و از آب گل آلود اهانت و برچسب شكار كنند.
جالب ترين انتقادي كه در اين مدت شنيده شد اين بود كه عادل فردوسي پور به چه دليل دو ساعت از وقت يك برنامه تلويزيوني را در اختيار علي دايي قرار داده است؟!!
در اين انتقاد بسيار جالب توجه، چند نكته بسيار مهم وجود داشت كه در زير به آن به اشاره كنيم.
1- «فرصتی که در میان حیرت همگان به علی دایی داده شد، باعث نگرانی همه دوستداران و علاقمندان برنامه نود شده است.» اين كه نگارنده خودش را در جايگاه همگان قرار داده و از سوي همگان قضاوت كرده است، در نوع خود جالب توجه است. البته ايشان مشخص نكرده اند كه بيش از دو ميليون نفري كه به برنامه پيامك داده و بيش از چند ميليون ديگر هم تا سحر پاي اين برنامه نشسته اند، آيا جزء اين همگان قرار گرفته اند يا نه. مشخص نشده كه ايشان نظرسنجي شان را چه زماني و در چه برنامه اي انجام داده اند كه به آمار صد در صد رسيده و با قاطعيت از لفظ « همگان » استفاده مي كنند.
2- كاش مي توانستيم ديدمان را نه تنها درباره علي دايي، بلكه نسبت به همه، درتمامي زمينه ها گسترش دهيم. مقصر دانستن عادل فردوسي پور را مي توان نشاني از همين محدوديت در ديد دانست. آيا واقعا فكر مي كنيم كه عادل فردوسي پور به عنوان يك مجري و تهيه كننده ورزشي آنقدر نفوذ و قدرت دارد كه مي تواند در مورد حضور يا عدم حضور علي دايي در برنامه 90 و اين كه او چند ساعت براي صحبت كردن وقت دارد تصميم گيري كند.
بايد گفت چنين مسائلي در حيطه اختيارات يك مجري ورزشي نيست و صدا و سيما بيش از تفكرات عده اي صاحب دارد. براي ادامه صحبت هاي علي دايي بخش عمده اي از برنامه هاي پيش از سحر شبكه 3 حذف شد، آيا واقعا عادل فردوسي پور داراي چنين نفوذ و قدرتي است؟ پس با اين حساب بايد بي خيال ضرغامي و مشاورانش و همچنين پورمحمدي و زماني شويم.
3- جالب است كه عده اي از مخالفان نه سنگ بيت المال را به سينه مي زنند و نه به دنبال رسيدن حق به حقدار هستند،بلكه فقط و فقط به دنبال تخريب علي دايي هستند. اين كه ما در ميان صحبت هاي علي دايي حتي به رابطه او با خدا هم كار داريم از آن ايرادات بني اسرائيلي است.
4- مطمئنا كسي كه خودش را همگان مي داند برايش كار چندان سختي نيست كه بخواهد براي برنامه 90 سوال طراحي كرده و نتايج نظرسنجي را هم تفسير كند. نتيجه گرفتن از اينكه 70 درصد مردم به گزينه 2 راي داده اند؛ پس يعني مخالف علي دايي بوده اند مشخص نيست كه بر اثر كدام مستدلات صورت گرفته است. اگر قرار بر تفسير است نزديك ترين گزينه اين است كه افرادي كه گزينه 2 را انتخاب كرده اند داراي اين تفكر بوده اند كه علي دايي در زمان مناسب به عنوان سرمربي تيم ملي انتخاب نشد و اگر او در برهه ديگري روي نيمكت مي نشست مي توانست نتايج بهتري بدست بياورد و اين همان تفسيري است كه دقيقا عادل فردوسي هم به آن اشاره كرد.
در پايان بسيار جالب است كه سالها و سالهاست افرادي كه نه تنها كوچكترين افتخاري براي فوتبال اين مملكت كسب نكرده اند، ساعت ها و ساعت ها زمان برنامه هاي ورزشي را اشغال كرده و مشتي دروغ و حرفهاي بي مصرف را به خورد ما داده و ما هيچ گاه اعتراض نكرده ايم، اما اكنون به اين معترضيم كه چرا دو ساعت به علي دايي كه بزرگترين افتخارات را كسب كرده و بزرگترين خدمات را به فوتبال ملي ما داشته، وقت داده شده تا حرفهايي را با سند و مدرك به آنهايي كه واقعا تشنه دانستن حقيقت هستند برزبان بياورد. البته براي عده اي كه چنين ادعايي را مطرح مي كنند مطمئنا انكار اين كه علي دايي در اين فوتبال زحمتي كشيده و افتخاري آفريده، آسان تر از خوردن يك ليوان آب است. فراموش كردن تمام لحظاتي كه با گل هاي علي دايي ( همين آدمي كه به قول عده اي بي پروا به عده اي حمله مي كند و به خاطر لگد جادويي دروازه بان بحريني سالهاست از مردم ايران طلبكار است و آدمي كه شايسته بدترين صفات از سوي ماست) فرياد شادي كشيده و گريه حريفانمان را ديده ايم و جام هاي رنگارنگ به دست آورده ايم، كار آساني است. جالب است كه پيروزيهاي علي دايي در تيم ملي را هم به داوري و درخشش رحمتي ارتباط مي دهيم!! گويي ديگر مربيان تيم ملي شخصا لباس به تن كرده و به داخل زمين مي روند و گل مي زنند و دروازه باني مي كنند.
****
بزرگان گفته اند كه خداوند در دو حالت مي خندد، يك بار زماني كه همه بندگانش تلاش مي كنند كسي را به زمين بزنند و خدا او را برخلاف خواست همگان بالا مي برد و يك بار هم زماني كه همگان مي خواهند شخصي را به عرش ببرند و خدا او را فرش نگاه مي دارد.علي دايي بارها و بارها و بارها علتي بر خنده خدا بوده است، پس بهتر است كه ما كاسه داغتر از آش نشويم و به جاي ايرادات بني اسرائيلي، بزرگي دايي را باور كرده و به او احترام بگذاريم.
---------- Post added at 09:22 PM ---------- Previous post was at 09:20 PM ----------
يادداشت دوم:براي ما دايي چيز ديگري بود...
ماجرای دعوای دایی و پروین در فصلی که بگوویچ مربی پرسپولیس شده بود و ما پرسپولیسیهای خسته از پروینیسم پس از آن هشت گل بازی با پگاه به فصلی درخشان امیدوار شده بودیم را یادتان هست؟ بلایی که همین موج پوپولیستی(که آن روز از روزنامه ...هدایت می شد) بر سر دایی و بگوویچ و آن تیم خوب پرسپولیس آورد را چطور؟
«فریاد نزدن حقیقت و سکوت کردن در جایی که باید آن را فریاد زد گناهی است که آدمی را تا سرحد خروج از انسانیت بزدل و حقیر می کند.»
الا ویلر ویلکاکس یکم
مقدمه:
آغاز این نوشته همان آغاز فیلم ماندگار الیور استون است. فیلمی به نام «جی اف کی» که با شعر درخشانی از شاعره فقید آمریکایی شروع می شود و تماشای چندین و چندباره اش روح انسان را صیقل می دهد.
پس از تماشای برنامه نود پنجشنبه شب زمان زیادی را صرف فکر کردن به چرایی اتفاقاتی که در آن افتاد کردم و برعکس همیشه بلافاصله ذهنیاتم را قلمی نکردم. رابطه عادل فردوسی پور و علی دایی بر همه معلوم بود و هست، پس "دلیل" این گشاده دستی در اهدای فرصت به دایی مشخص بود.
این همان "دلیلی" است که باعث این موج حمایت از دایی و فحاشی به یادداشت «چرا آقای فردوسی پور؟» شده است.
آن یادداشت با علم به این "دلیل" نگاشته شد و طبیعتا انتظار این حجم از مخالفت را هم داشت. آنچه در پی می آید نه به قصد توجیه است و نه براثر سرسوزنی شوکه شدن از دیدن واکنشها. یادداشت جدید به نوعی می خواهد آن "دلیل" را توضیح دهد و پیشاپیش می داند که چه کار سختی در مقابل دارد.
یادداشت اول 1570 کلمه بود که به دلایلی تنها 1113کلمه اش منتشر شد. اتفاقا شاید اگر مخاطبین محترم آن را کامل می خواندند برای مزدور فدراسیون و مایلی کهن دانستن نویسنده مشت پرتری می یافتند. اما آن یادداشت پس از ساعتها کلنجار ذهنی به نگارش درآمد تا بیانیه ای باشد نه علیه دایی که علیه "دلیلی" که اشاره شد: پوپولیسم.
اولین یادداشت این قلم در سایت گل بعد از حذف بارسا به دست اینتر مورینیو منتشر شد و موتیف اصلی آن هم مبارزه با پوپولیسم بود که اتفاقا بازخوردی مشابه همین یادداشت اخیر داشت. در برنامه نود پنجشنبه شب از نگاه منفی مردم به فدراسیون فوتبال به عنوان نهادی دولتی سوء استفاده شد و اساسا دعوای حقوقی دایی بهانه ای بیش نبود. البته نود به دنبال جذب مخاطب بوده و این موضوع قابل درک است، اما حقیقتی قربانی پوپولیسم شد و این درد ریشه ای این سرزمین است.
دوم؛ علی دایی:
چه کسی برای اولین بار علی دایی را به منفورترین شخصیت ورزشی تاریخ ایران تبدیل کرد؟ چه کسانی کار را به جایی رساندند که پس از جام جهانی 2006 نام علی دایی در اس ام اس ها و بلوتوثهای مردم به توهین آمیزترین شکل ممکن خودنمایی می کرد؟ آیا مقصر اصلی شکست تیم ملی در آن جام فقط و فقط علی دایی بود؟ عادل فردوسی پور چه نقشی در سیبل کردن دایی در آن زمان داشت؟ لطفا حامیان کامنت گذار امروز دایی صادقانه آن روز خود را به یاد بیاورند. دوران کودکی نگارنده با شروع درخشش دایی همراه بوده است.
دایی تنها آدم معروفی است که از او امضا گرفته ام. غروبی را به یاد می آورم که در آخرین بازی فصل سایپا به ورزشگاه رفته بودم و بعد از قهرمانی تیم دایی آن قدر خوشحال بودم که سر از پا نمی شناختم. چرا؟ چون حقیقت تیم ایران در جام جهانی 2006 با موج پوپولیستی ای که بعضیها درست کردند و خیلیها(از جمله دکتر دادکان) و در راس همه علی دایی را قربانی کردند متفاوت بود و آن قهرمانی سایپا فریاد "حقیقت" دایی بود در برابر "پوپولیسم".
ماجرای دعوای دایی و پروین در فصلی که بگوویچ مربی پرسپولیس شده بود و ما پرسپولیسیهای خسته از پروینیسم پس از آن هشت گل بازی با پگاه به فصلی درخشان امیدوار شده بودیم را یادتان هست؟ بلایی که همین موج پوپولیستی(که آن روز از روزنامه ...هدایت می شد) بر سر دایی و بگوویچ و آن تیم خوب پرسپولیس آورد را چطور؟ خوب به خاطر دارم که در اوج آن دعوا یک هفته از این روزنامه به آن مجله می رفتم تا مطلبی که در حمایت از دایی نوشته بودم منتشر شود و نشد.
علی دایی مثل هر انسان معروف دیگری روزگاری طرف حقیقت بود و امروز آن روزگار نیست. تمام حرف یادداشت قبلی آن بود که کمی به اتفاقات سال 88 دقیق تر نگاه کنیم و صرفنظر از دعواهای سیاسی به حقیقت بیندیشیم. به راستی آن چه قطبی را به یکباره از آن اوج عظیم محبوبیت پایین کشید یک مسئله فوتبالی بود یا یک داستان سیاسی؟ آن چه دایی را قانع کرد که مردم احساسشان پس از تماشای رقص خالد هزازی عربستانی روی چمن آزادی در هشتمین شب فروردین را فراموش کرده اند چطور؟ جز این بود که اتفاق بزرگتری که در این مملکت رخ داد حواس مردم را به کلی از 8 فروردین منحرف کرد و دایی فرصت یافت که انتقامش را از دستهای برکنارکننده اش بگیرد؟ اصلا از این هم بگذریم. آیا به دنبال پول به هر دری زدن مذموم است؟ نه. آنچه مذموم است سواری روی امواج احساسات مردم است. اینکه آقای دایی برای یک سال فعالیت در تیم ملی با آن نتایج نزدیک به یک میلیون دلار دریافت کرده و باز هم می خواهد به خودش مربوط است. اما چرا مدام فریاد می زند که به دنبال پول نیست؟ لطفا کمی به ذهنتان فشار بیاورید، چند نمونه از آدمهایی که به دنبال پول و قدرت بوده اند اما به مردم می گفتند که به دنبال عدالت و آزادی و رفاه آنها هستند جلوی چشمتان ظاهر می شوند؟
آقای دایی و فدراسیون سر پول دعوا دارند و این کوچکترین اهمیتی برای هیچکس ندارد. دعوا آن جایی مهم می شود که یک طرفش چنان منفور مردم است که دیگر کسی توجهی به حق بودن یا نبودن طرف دیگر نمی کند. مساله فقط مخالفت با قطب منفور است و نه حقیقت دعوا و این یعنی پوپولیسم.
سوم؛ حقیقت و پوپولیسم:
علی دایی اتفاقا خود زخمی پوپولیسم است. آن موج حیرت انگیز فحاشیها و توهین هایی که جزو فرهنگ عامه شده بود هرگز از یاد دایی نمی رود و نباید هم برود. او خودش خوب می داند که اگر امروز برایش فرصت دو ساعته می سازند تا به فدراسیون بتازد نه از روی حب دایی که به خاطر اطلاع برنامه سازان از بغض مردم نسبت به فدراسیون است. او بهتر از همه می داند که این موج فعلی هم تمام می شود و به محض دوباره زمین خوردنش همین کباده کشان فعلی چنان پشتش را خالی می کنند که هیچکس تصور هم نکند. او می داند که اگر اتفاقات خرداد 88 نمی افتاد علی دایی این بار برای همیشه از صحنه فوتبال پاک شده بود.
یعنی فهمیدن اینکه کسی مثل عبدالرحمن شاه حسینی که عزادار صندلی ازدست رفته اش است با چه انگیزه ای علیه فدراسیون فعلی از دایی دفاع آنچنانی می کند این قدر کار سختی است؟ آیا دایی که علی آبادی را مقصر برکناری اش می داند از خودش نمی پرسد در فاصله آن یک هفته جادویی چه گذشت که او به یکباره از مربی ای بی کس و بدون لابی به نیمکت تیم ملی رسید؟ آیا نصب او به سرمربیگری تیم ملی فوتبالی بود که چنین از عزل غیرفوتبالی اش شاکی است؟ آیا دست روی قرآن گذاشتن و دعوت دیگران به این کار یک رفتار حرفه ای است؟ آیا به راستی و با استانداردهای جهانی دستمزد دایی یک میلیون دلار در سال است؟ آیا اگر روی نیمکت تیم ملی نشستن برای کسی حق می آورد مثلا منصور ابراهیم زاده نمی تواند بابت روی نیمکت تیم ملی نشستنش از فدراسیون طلب کار باشد؟
علی دایی باید حواسش به گزیده شدن چندباره از یک سوراخ باشد. او تا به حال بیشتر و بهتر از هرکسی خالی شدن یکباره زیرپا را حس کرده و نباید سوار بر امواج پوپولیستی و رسانه ای فعلی شود که تنها به دنبال جذب مخاطب برای برنامه شان و گرفتن دستمزدها و آگهی های بیشترند و ذره ای دلشان به حال دایی نسوخته. سوزش زخم از پشت را آن کسی که در عرض ده دقیقه جهنمی هشتمین غروب فروردین از روی دوش یکصدهزار نفر به زیر پایشان سقوط کرد بهتر از هرکس دیگری می شناسد.
چهارم؛ موخره:
فوتبال و سینما و هر حوزه دیگری که "مردم" در آن حضور دارند برای ما پلی است به سوی "سیاست". سیاست به معنی گرفتن موضع و اعلام آن در برابر یک رخداد. سوژه سیاسی بیش از هرچیزی باید با پوپولیسم بجنگد. پوپولیسم از جمله یعنی اینکه وقتی از کسی متنفری و فردی علیه آن کس موضعی می گیرد کاری به حقیقت دعوا نداشته باشی و صرف مخالفت برایت مهم باشد. چه بسا دعواهایی که هردو طرف آن ناحق هستند و چه بسیار باطل هایی که در یک لحظه در موضع حق قرار می گیرند.
پس از یادداشتی که در جام جهانی و در حمایت از مارادونای کبیر نوشتم خیلی ها به سوء استفاده از احساسات و موج سواری متهمم کردند. خوشحالم که این بار خودم را زیر بار اتهامات همین موج قرار دادم. اما دوستان عزیز! همه ما که نگران کشورمان و سرنوشتش هستیم باید از تاریخ درس بگیریم. در دعوای دایی و فدراسیون بدون شک حقیقتی هست. اینکه کسی در این دعوا دایی را محق نمی داند و مدعی است که دایی منافع و انتقام گیری شخصیش را دارد پشت نقاب القاب دهن پرکن حقوقی و بعضا سیاسی مخفی می کند اصلا به معنی طرفداری از فدراسیون نیست. کافی است فرصت مناسبی پیش بیاید تا ثابت شود که نگارنده تا چه حد از فدراسیون فعلی بیزار است.
اگر کسی به یکی از طرفین دعوا حق می دهد باید از دلایلش بگوید و از "حقیقت" دفاع کند. راحت ترین کار در اینگونه مواقع نسبت دادن نظر مخالف به یک دشمن و یک توطئه بیرونی است. اینکه نویسنده یادداشت «چرا آقای فردوسی پور؟» از مایلی کهن و فدراسیون پول گرفته کمکی به استدلال مخالفین و رد دلایل آن یادداشت نمی کند. این همان درد مزمن و قدیمی این مرز و بوم است که هر گفته ای را به توطئه ای و زد و بندی مربوط بدانیم. کمی به پشت سرمان نگاه کنیم، نمونه های چنین برخوردهایی خیلی خیلی به ما نزدیکند.