شما باید داروهاتون رو زیر نظر روانپزشک مصرف کنین تا بهبود کامل پیدا کنین به نظر من وسواس حالتی از افسردگیه که با داروهای مهار باز جذب سرتونین درمان میشه
شما باید داروهاتون رو زیر نظر روانپزشک مصرف کنین تا بهبود کامل پیدا کنین به نظر من وسواس حالتی از افسردگیه که با داروهای مهار باز جذب سرتونین درمان میشه
بستگی به بدن و روحیت داره قرص ولی معمولا سرتالین قویتر از سیتالوپرام هستش . فلوکستین هم که همه کاره هستش . شرکت سبحان بهترین محصول رو داره . دکتری که من قبلا میرفتم خیلی روش تاکید داشت . اگه با اینا مشکلت حل نشد پاروکسین ( پاکسیل) پشنهاد میشه
روان درمانی به کمک کتاب خیلی موثره . من الان نسبت به قبل وضعم خیلی خیلی بهتر شده . از کتابخونه کتاب های مربوط به وسواس فکری بگیر هر کدوم پسندیدی بخون . هر کتابی دستت امد بخون دوای هر دردی هستش
سلام
از شما دوستان ممنون هستم برای راهنمائی
اما همانطور که گفتم پیش دکتر قبل رفتم که آن دارو ها را داد و اگر باز هم بروم یه چیز دیگه میدهد بخاطر همین گفتم از کسانی که این مشکل را دارند سوال کنم
در مورد کتاب و این چیزها قبلا امتحان کردم اما تاثیری نداشت و واقعا این خجالتی بودن خیلی مشکل ساز شده و همش در فکرم و فکار هستم
آخه یکی از دوستان در صفحات قبل خیلی روی همین سيتالوپرام تاکید کرده بود که خجالتی بودن را درمان میکنه
آیا یعنی سرترالین هم همین کارو میکنه ؟
چون میخواهم پررو بشوم که بتونم حرف خودم را بزنم و همینطور یجا نشینم و همه در حال گفتگو باشند اما من همش در خجالت باشم
پیشنهاد کار هم بهم شده اما از خجالت نمیتونم بروم سر کار
این سيتالوپرام میتونه حل کنه یا سرترالین آخه یه خورده از سرترالین میترسم شاید هم اشتباه فکر میکنم و کم عارضه باشه
آخه نمیخواهم از این دارو به اون دارو بروم و میخواهم یکی را انتخاب کنم
بعد از چند روز مشکل را رفع میکنه
بچه ها
وسواس فکری یعنی چی ؟
من الان ثانیه ای 1000 تا فکر از سرم میگذره و به همه چیز و همه کس فکر میکنم
یا زیاد غرق رویا میشم
حتی با موسیقی و یا حتی سر مهمترین جلسه امتحانم
اصلا دست خودم نیست
خیلی زجر آوره
مثلا به چیزایی که هیچوقت نمیتونه اتفاق بیوفته و یا یه چیزو توی ذهن خودم اونقدر بزرگ میکنم که واسم میشه خدا
وسواس فکری همینه ؟
بله دوست عزیز همینه
من یک سوال از دوستانی که دارو مصرف کردن دارم، آیا بعد از اینکه مصرف داروتون به پایان میرسه دیگه مشکلتون برنمیگرده؟
من وقتی داروهامو قطع میکنم تا یه 3 ماهی خوب هستم اما وقتی یه موضوع استرس زا تو زندگیم پیش میاد دوباره بدون دارو همونجوری میشم
یعنی ۳ ماه بعد قطع دارو دوباره میشه مثل همون زمانی که دارو مصرف نمیکردید؟ بعد عوارض این داروها چیه؟
منم این مشکلات رو دارم قرصای سیتالوپرام و ونلافاکسین رو هم خوردم فایده نداشت الان فلوکستین و الانزاپین و پرانول میخورم....سوالم اینه که اثر واقعی این قرصا کی معلوم میشه؟؟ باید چه مدت بخورم اینارو؟ حدود 1 ماهه میخورم اما متاسفانه افاقه ای نکرده
چطور از پیله تنهایی خارج شویم؟
معمولاً اينطور گفته ميشود كه برونگرايي بيشتر از آنكه رفتاري اكتسابي باشد، خصيصهاي است كه با آن به دنيا ميآييد و خودتان نقشي در انتخاب، كاهش يا افزايش آن نداريد حتي اگر اين موضوع درست باشد، و شما فردي كاملاً درونگرا هم باشيد اما باز هم اميدي براي كسب برخي خصوصيات افراد برونگرا وجود دارد. براي ايجاد تغيير و تحول در خودتان بايد هميشه سه اصل را رعايت كنيد:
1. با گروههاي مختلف مردم راحت باشيد
2. ملاقات با ديگران را زياد بر خودتان سخت نگيريد
3. بدون نگراني از اينكه چه بايد بگوييد باب گفتگو را باز كنيد.
چگونه برونگرايي را در خود تقويت كنيد
شما ميتوانيد بدون اينكه دست به تغيير شخصيت خود بزنيد، و فقط با برداشتن چند گام ساده مهارتهاي برونگرايي را در درونتان ايجاد كرده و تقويت كنيد.
براي شروع و در اولين گام بايد سعي كنيد بيشتر وقت خود را با ديگران بگذرانيد. اگر احساس ميكنيد با قرار گرفتن در موقعيتهايي كه به معاشرت با تعداد زيادي از افراد نياز دارد، تحت فشار قرار ميگيريد و معذب ميشويد، مطمئن باشيد كه اين موضوع زياد ارتباطي به ساختار شخصيتي شما ندارد و تنها با اين دليل است كه تجربه حضور در چنين موقعيتهايي را نداشتهايد.
براي برداشتن گام اول ابتدا به يك پيش گام احتياج داريد، به دليل اينكه شما تا بحال فردي برونگرا نبوديد براي ملاقات و معاشرت با ديگران انگيزه لازم را نداشتيد، و تا زمانيكه اين انگيزه در شما ايجاد نشود، نميتوانيد برونگرا شويد.
اگر در چنين حلقه انزواطلبانهاي گرفتار شويد، براي خلاص شدن و شكستن آن دو راه بيشتر نداريد.
1) به دنبال فعاليتهاي گروهي مورد علاقه خود بگرديد.
2) پيله تنهايي كه به دور خود تنيدهايد را پاره كنيد.
- به دنبال فعاليتهاي گروهي مورد علاقه خود بگرديد:
يكي از موانعي كه راه اجتماعي شدن را بر بسياري از افراد درونگرا سد ميكند، اين است كه نميتوانند فعاليتهاي اجتماعي مورد علاقه خود را به درستي پيدا كنند.
شما ميتوانيد افرادي را شناسايي كنيد كه از بودن در كنار آنها لذت ميبريد و در معيت آنها به انجام فعاليتهاي دستهجمعي بپردازيد. قرار نيست كه شما با هر تيپ آدمي در ارتباط باشيد و معاشرت كنيد، چرا كه سنگ بزرگ علامت نزدن است، قدم به قدم و آهستهآهسته خود را با وضعيت جديد وفق دهيد، اين روش نقطه شروع مناسبي خواهد بود.
- پيله تنهايي خود را پاره كنيد:
در درون تمام افراد درونگرا ترسي ناخودآگاه نسبت به قرار گرفتن در محيطهاي اجتماعي وجود دارد. راهكار دومي كه به شما پيشنهاد ميكنيم اين است كه اين ترسها را دور بريزيد.
همه افراد براي خود يك حريم خصوصي دارند كه در مورد افرادي كه به شدت برونگرا هستند، اين حريم محدود شده و زياد به چشم نميآيد. اما افراد درونگرا براي خود حريم خصوصي گستردهتري قائل هستند.
پس در نتيجه براي اينكه فردي اجتماعي باشيد بايد اين حريم خصوصي را محدود كنيد و زياد خود را در پيله تنهاييتان محصور ننماييد. اگر يكبار دست به اين كار بزنيد، تكرار آن برايتان راحتتر خواهد شد.
بطور مثال اگر تازه به يك ساختمان نقل مكان كردهايد و مواجه با همسايههاي جديد چندان هم كار سادهاي به نظر نميآيد، براي غلبه بر اين ترس ميتوانيد هر روز صبح شما براي سلام كردن پيش قدم شويد.
البته لازم به ذكر است كه لازم نيست از همان شروع كار گامهاي بيش از حد بلندي برداريد، هميشه مسيرهاي جديد را با گامهاي كوتاه شروع كنيد تا رفتهرفته به شرايط جديد عادت كنيد.
- هنر خوب صحبت كردن را ياد بگيريد
درست است كه خوب گوش دادن مهارت بسيار مهمي است و شايد در بيشتر مواقع مهمتر از خوب صحبت كردن باشد، اما بههرحال خوب صحبت كردن خصيصه ايست كه در بين تمام افراد درونگرا مشترك است.
پس شما هم اگر ميخواهيد خود را در اين گروه جاي دهيد بايد زره و كلاه خود به تن كرده و به جنگ سكوت برويد و بتوانيد بيوقفه حرف بزنيد. اما خوب ميدانيد كه در عمل توانايي چنين كاري را نداريد.
مطمئناً شما و تمام درونگراها بر اين عقيدهايد كه بهترين گفتگوها آنهايي هستند كه به عنوان متكلم نقش كمي در آن داشته باشيد، و به عنوان يك درونگرا خوب ميدانيد كه از بودن در يك جمع دوستانه و تنها شنونده سخنان آنها بودن چه احساس خوبي در شما ايجاد ميشود.
اما از همين امروز رويه خود را تغيير دهيد. براي شروع تنها چند كلمه هم كفايت ميكند. لازم نيست مثل يك برونگراي حرفهاي مسلسل وار حرف بزنيد، همين كه بتوانيد در حد چند كلمه نظرات و احساسات خود را بيان كنيد، اعتماد به نفس شما براي برخورد با موقعيتهاي اجتماعي افزايش مييابد.
در اينجا وقت آن شده كه فوت كوزه گري افراد برونگرا را به شما ياد دهيم، اين افراد بدون اينكه مطمئن باشند درباره چه موضوعي ميخواهند صحبت كنند، باب گفتگو را باز كرده و همچنان به حرف زدن ادامه ميدهند.
پس شما هم فقط حرف بزنيد تا حرف زده باشيد. شايد باز هم براي شما كه به چنين روشهاي نه چندان دل چسبي عادت نداريد، انجام چنين اعمالي كمي سخت باشد اما بههرحال در همين حد كه براي صحبت تلاش كنيد پيشرفت خوبي محسوب ميشود.
بالاخره روزي ميرسد كه شما هم مثل يك برونگراي واقعي بيوقفه حرف بزنيد !
لذت درونگرايي
در آخر اگر از حق نگذريم، در درونگرايي لذتي هست كه در برونگرايي نيست. شما به عنوان يك فرد درونگرا ميتوانيد از كارايي خود حداكثر استفاده را ببريد. همچنين خلوت تنهايي بهترين فضا براي تفكر و كارهاي خلاقانه است.
پس اين درونگرا بودن چندان هم بد نيست و باعث افزايش و ارتقاي مهارتهاي ديگر شما ميشود.
ايدهآلترين روش براي بكار بستن در زندگي تلفيقي از درونگرايي و برونگرايي است. ميتوانيد به كمك مهارتهاي اجتماعي افراد برونگرا و آرامش ذهن و نظم و ترتيب افراد درونگرا از زندگي خود لذت برده و حداكثر استفاده را از تواناييهاي خود ببريد.
اصلاً مهم نيست تستهاي روانشناسي چگونه درباره شما قضاوت كنند.
برونگراها و درونگراها
برونگرايي و درونگرايي اصطلاحاتي است كه «ك.گ.يونگ» وضع كرده و حاكي از دو نوع شخصيت متناقض است. فعاليت كلي يا شوق و كشش در شخص برونگرا آفاقي (يعني متوجه دنياي خارج) و در درونگرا انفسي (يعني متوجه بدون شخص) است.
هر كس به اين هر دو متمايل است، اما همواره بر اثر محيط و خصوصيات خلقي، يكي بر ديگري تفوق دارد و بهنحو بارزي آشكار ميشود. برونگرايي حاد فرار نامعقول و غيرمنطقي از نفس و نمايش دادن احساسات در جمع است (مانند هيستري و هيجان شديد) و درونگرايي حاد عبارت از عقبنشيني به دنياي درون است، و درين حال خيالبافي جانشين واقع بيني ميشود. «يونگ» بيماري تقسيم خاطر را اختلال مشاعر شخص درونگرا ميداند
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)