توده مردم همواره درجستجوی عدالت اجتماعی ست درحالیکه قشرروشنفکردرطلب آزادی فکری. یک ایدئولوژی موفق ایده ایست که برخاسته ازنیازهای متن جامعه باشدوجهت گیری اش نیزبه سمت مردم .وقتی که اندیشه ای مطوف به زندگی پس ازمرگ باشدهرگزتمام قوایش رامصروف به زندگی پیش ازمرگ نمیکند.کسانی که درزندگی مردم عشق راجایگزین نان میکنندریاکارانی هستندکه نام فریبشان را زهد میگذارند.اماآنهاکه کوشیدند تا نان راجانشین خداکنندمردم رابه بندگی دولت گماشتندوجامعه رامبتلای شخصیت زدگی کردند.(کمونیسم،لنینیسم،سند یکالیسم،کاستریسم....)وآنهاک انسان رابه جای خدابرگزیدندوحتی مانندبرخی پیروان اگوست کنت معابدی برای پرستش انسان برپاکردند،به این امیدکه "دستهای انسان مسئول"راازآلوده شدن به جنایت دورسازندانسان رادر"تنهایی عقل جزم اندیش"رهاساختند.( انتظارگودو:ساموئل بکت-گروه محکومین:کافکا-بیگانه :آلبرکامو-سن عقل:سارتر...) وآنهاکه میخواستندآزادی رابرای انسان به ارمغان بیاورنداورااسیرزبون وحقیرسرمایه داران مروج "فرهنگ حیوانیت" دردنیای متمدن امروزی کردندسرمایه دارانی که برای تسلط برمنابع مواداولیه موردنیازکارخانه هایشان ویادست یابی به سودحاصل ازفروش سلاح هایشان،باجعل اخبارواطلاعاتی که محصول شرکتهای اطلاع رسانی خودشان است،جنگ افروزی میکنندوازآنطرف باقاچاق زنان ودختران همین کشورهای جنگ زده خانه های فسادشان راپرمیکنندوجهت گیری فلسفی شان چیزی جزارضا حس لذت جویی نیست.(هیوم،بنتام ومیل..) اینجاست که برخلاف مسائل علمی بایدبه گوینده نگریست نه آنچه که میگوید. درعرصه سیاسی واجتماعی تخطئه نه تنهاسفسطه نیست بلکه اصیل ترین وشریف ترین منطق است.وقتی که هدف علم، قدرت مطلق بخشیدن به انسان باشد خودبه خودقداستش راازدست میدهد.اماآنچه دراینجامیخواستم بگویم اینست که قشرشانزده تابیست وپنج سال جامعه مادرمقطع زمانی کوتاه پیش رو،یعنی دقیقاجایی که که این طیف پدران ومادران وقشرفعال جامعه هستند ودرجایگاهی قرارگرفته اندکه بایدانتخاب کنندوبیافرینند به حساس ترین وبحرانی ترین نقطه عبورجامعه درحال گذار ما میرسندکه که اگربرای آن آماده نباشندبایدشاهدآن باشندکه سرنوشتشان درجلوی چشمانشان امابی حضورخودشان به دست کسانی غیرازخودشان نوشته میشودکه ازآنهانمیپرسد چه میخواهند؟ اما این گفتن، فارغ ازمخاطب بخاطرآنست که این عبورنیازمندانسجام فکری وفرهنگی مردم است که اگرنباشدمارا به بازهم به صدسال پیش برمیگرداند. جایی که قلدرهامجلس رابه توپ بستند.رسالت این طیف ازجامعه دست یابی به متدی برپایه سنتزسیاسی-اجتماعی ست که بتواندباتلفیق وسازش میان مفاهیم انسان گرایی،مذهب، آزادی وبرابری جامعه ای عادلانه وباثبات راتصویرنمایدکه به سادگی قابل انشقاق نباشد. قطعاعدالت اجتماعی مقدم ترین فضیلتی ست که نمیتوان ازآن چشم پوشی کرد چراکه هرچند نتایج، یکی ازموثق ترین دلایل تصدیق وتوجیه وسایلنداما گاه ضرورت ترجیح بلامراجح مینماید.واکنون عدالت یک ضرورت است.همانطورکه وقتی که سیل می آید دیگرکسی درمدح آزادی بیان سخنرانی نمیکند. عدالتی که براساس استقلال اقتصادی وباهدف مقابله بافایده گرایی وشهودگرایی میتواندقوای عالیه رابه سوی "دولت رفاه"هدایت کند. عدالتی که حاصل توزیع نه فقط سودبلکه مسولیت اجتماعی باشد. این طرح،طرح اولیه روشی ست که میتوان درپیش گرفت. اماازآنجاکه "چوقافیه به تنگ آید،شاعربه جفنگ آید" گفتگوهای مابه کل کل ها وکری خوانی های طرفداران دوتیم پیروزی واستقلال شباهت یافته و گوشی برای شنیدن نداریم،گفتن برای چه؟یا که؟