زن ذلیل
بیا بنشین بگویم داستانی // برایت تا در او حیران بمانی
منم آقا ولیکن مثل زنها// دهم انجام کار ِخانه تنها
زنم از صبح تا شب توی خانه// فقط کارش شده عذر و بهانه
نه پخت و پز نه رُفت و روب داند// ولیکن قدر خود را خوب داند
برنج وچای را چون می کنم دم// کنم پیمانه آنها را دمادم
چومادر می کند از او سؤالی// شوَد در پیش او حالی به حالی
صدا سیما مرا مشهورکرده// مرا از حسّ مردی دورکرده
زتبلیغات من هم بهره برده// زنم راحت نشسته چای خورده
شده ورد زبانها نام بنده// شدم یک پای جوکهای زننده
حمید زن ذلیل بی پناهم// نمی داند کسی از اشک و آهم
آهای «جاوید» درشعرت بزن داد// زدست زن ذلیلی داد و فریاد



جواب بصورت نقل قول
