تکثیر می شوند و به پایان نمی رسند
در چشم های آینه ها رد پای سبز
مانده است یادگار از آن روز ها هنوز
در شعر هام دست تو و واژه های سبز
تکثیر می شوند و به پایان نمی رسند
در چشم های آینه ها رد پای سبز
مانده است یادگار از آن روز ها هنوز
در شعر هام دست تو و واژه های سبز
زنگ خوش صدای تفریح
واسمون زنگ خطر شد
همه ی چوبهای جنگل
دسته ی تیغ تبر شد
---------------------
فاصله یه حرف سادس
بین دیدن و ندیدن
بگو صرفه با کدومه ؟!!
شنیدن یا نشنیدن
نقطه سر خط
دست نشانده ام روي گونه هات
دستي كه سينه به سينه گشت تا
مانده ام روي دستي كه رو شده اي
زيرورو شده اي
مرا دستگيره اي كه تويي باز كرد
ديوانه شدم كه از خودم پرتم كني بيرون
كار سختي نبود نيست مثل نقطه
جا به جا حال اين شعر را بگير
ریختم با نوجوانی باز طرح زندگانی
تا مگر پیرانه سر از سر بگیرم نوجوانی
آری آری نوجوانی میتوان از سرگرفتن
گر توان با نوجوانان ریخت، طرح زندگانی
يه شب مهتاب
ماه میآد تو خواب
منو میبره
از توی زندون
مث شبپره
با خودش بيرون،
میبره اونجا
که شب سيا
تا دم سحر
شهيدای شهر
با فانوس خون
جار میکشن
تو خيابونا
سر ميدونا:
عمو يادگار!
مرد کينهدار!
مستی يا هشيار
خوابی يا بيدار؟
رام دیوانه شدن آمده در شان پری
تو به جز رم نشناسی ز پریشانی ها
شهریارا به درش خاکنشین افلاکند
وین کواکب همه داغند به پیشانی ها
آورد به اضطرابم اول بوجود
جز حيرتم از حيات چيزي نفزود
رفتيم به اكراه و ندانيم چه بود
زين آمدن و بودن و رفتن مقصود
سلام محمد. من صداتو کامل شنیدم. حیف که دیر رسید.
دل تو امروزیه گل های کاغذی میخواد
دل من قدیمیه این گل ها رو میده به باد
تو منو دست فراموشی سپردی میدونم
دیگه حتا روزی اسم من به یادت نمیاد
دلامون سیاه شدن برای هم تنگ نمیشن
مثل آسمون دیگه زلال و یک رنگ نمیشن
اونکه گفت مهربونی تا دنیا دنیاس میمونه
راست میگفت گمون می کرد دلامون از سنگ نمیشن
دیر آمدی که دست ز دامن ندارمت
جان مژده دادهام که چو جان در برارمت
تا شویمت از آن گل عارض غبار راه
ابری شدم ز شوق که اشگی ببارمت
ترا می خواهم و دانم كه هرگز
به كام دل در آغوشت نگيرم
توئی آن آسمان صاف و روشن
من اين كنج قفس، مرغی اسيرم
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)