تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




مشاهده نتيجه نظر خواهي: --

راي دهنده
0. شما نمي توانيد در اين راي گيري راي بدهيد
  • --

    0 0%
  • --

    0 0%
صفحه 228 از 469 اولاول ... 128178218224225226227228229230231232238278328 ... آخرآخر
نمايش نتايج 2,271 به 2,280 از 4685

نام تاپيک: ســــــو تــــــــــي بــــــــــازار!

  1. #2271
    پروفشنال SR72's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    محل سكونت
    God's Land
    پست ها
    680

    پيش فرض

    هاااااا چقدر خندیدیم
    دست گل همتون درد نکنه
    این سوتی آخریه شکلکیه خیلی باحال بود و از فن آوری جالبی بکار رفته بود

    روز عاشورا خونه یکی از اقوام رفته بودیم موقع پهن کردن سفره ما گفتیم پا شیم که به اصطلاح یه کمکی بکنیم(که ای کاش نمیکردیم) که نگن این بابا اومد فقط خود و رفت!! خلاصه رفتیم وسط صفی که غذا رو دست به دست می کردند تا برسه به سفره اول ماست ها رو توی ظروف یکبار مصرف میدادن یه نفر از اون ته صف گفت زود باشین ماست رو برسونین منم با سرعت از سمت چپی میگرفتم و به سمت راستی میدادم توی این وضع یه نفر اومد از وسط صف رد بشه منم داشتم باسرعت ماست رو دست به دست میگردم که در حال چرخش اونو ندیدم و دستم بهش خود و لباس و شلوارش با ماست یکی شد!!
    بچه ها مرسی ادامه بدید
    این تاپیک باحالترین تاپیک اینچاست
    خیلی جالب بود با شکلک های مرتبط
    قربان همتون ....
    من هم سوتی های باهالتون رو 2نبال مینم ...




    مدرسه ما رو که یادتون هست ؟

    یه سری باید ساعت 10:30 سر کلاس عملی مدل شرکت میکردیم ..
    هفته قبل استاد گفته بود که هفته ای که میاد جلسه میوفته واسه 2 هفته ی دیگه .
    منم که اصلا تو این حال وهوا نبودم , مطلب رو نگرفتم و خوش و خوشال و خرم داشتم میرفتم سر کلاس ..
    ما با ( بعضی ) معلم ها این حرف ها رو نداشتیم که آقا شرمنده دیر اومدیم و فلان و بهمان . . اون روز صبح که کلاس نداشتیم .. من یکم دیرم شده بود . ( انگار که کل مدرسه اون روز تعطیل بود و کلاس ما رو هم داده بودن خصوصی دخترا - حالا دیگه نمیدونم که چی بود ) منم که دیرم بود شوتی رفتم و در باز کردم و تا ته کلاس رفتم ...؟!!!؟!؟!؟! یه لحظه خودم و مین اون همه 2ختر دیدم ....
    حالا جالب اینجان که من فکر کردم خابم , برگشتم دم در کلاس , یه نیگاه به شماره کلاس انداختم و مطمءن شدم که آره درست اومدم 2باره رفتم تو .....

  2. #2272
    پروفشنال SR72's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    محل سكونت
    God's Land
    پست ها
    680

    پيش فرض

    آقا یه روز باز مدزسه بودیم .. آخر کار که تعطیل شدیم داشتیم همراه بچه ها میرفتیم بیرون ....
    یکی از استاد ها به یکی از بچه ها گیر داده بود و خلاصه اون روز رو بیرون کلاس سر کرده بود ... ( رفیقم بود )

    آقا خلاصه همینطور که داشتیم میومدیم بیرون من محض دلداری دست انداخته بودم دور گردن دوستم و داشتیم میومدیم بیرون ... اون همینطور فوش و فضیت میداد منمم تایید میکردم ( علی رغم میل باطنیم .. چون من با اون استاد خیلی رو در بایستی داشتم ) .. همینطور که اون یه فوش میداد و منم میگفتم
    - آره ! درست میگی نفهمه دیگه نمیشه کاریش کرد .
    آقا چشمت روز بد نبینه .. سرم رو که برگردوندم دیدم مثل شیخ اجل پشت سرمونه .. و همه ی حرفهامون رو شنیده ...
    منو میگی ؟ مُردم ..! چون خیلی با اون رودربایستی داشتم ...
    حتی نتونستم از اون به بعد به صورتش نگاه کنم .

  3. #2273
    آخر فروم باز logos's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    پست ها
    1,881

    پيش فرض

    ممنون

    آقا یه روز باز مدزسه بودیم .. آخر کار که تعطیل شدیم داشتیم همراه بچه ها میرفتیم بیرون ....
    یکی از استاد ها به یکی از بچه ها گیر داده بود و خلاصه اون روز رو بیرون کلاس سر کرده بود ... ( رفیقم بود )

    آقا خلاصه همینطور که داشتیم میومدیم بیرون من محض دلداری دست انداخته بودم دور گردن دوستم و داشتیم میومدیم بیرون ... اون همینطور فوش و فضیت میداد منمم تایید میکردم ( علی رغم میل باطنیم .. چون من با اون استاد خیلی رو در بایستی داشتم ) .. همینطور که اون یه فوش میداد و منم میگفتم
    - آره ! درست میگی نفهمه دیگه نمیشه کاریش کرد .
    آقا چشمت روز بد نبینه .. سرم رو که برگردوندم دیدم مثل شیخ اجل پشت سرمونه .. و همه ی حرفهامون رو شنیده ...
    منو میگی ؟ مُردم ..! چون خیلی با اون رودربایستی داشتم ...
    حتی نتونستم از اون به بعد به صورتش نگاه کنم .
    آقا یه روز باز مدزسه بودیم .. آخر کار که تعطیل شدیم داشتیم همراه بچه ها میرفتیم بیرون ....
    یکی از استاد ها به یکی از بچه ها گیر داده بود و خلاصه اون روز رو بیرون کلاس سر کرده بود ... ( رفیقم بود )

    آقا خلاصه همینطور که داشتیم میومدیم بیرون من محض دلداری دست انداخته بودم دور گردن دوستم و داشتیم میومدیم بیرون ... اون همینطور فوش و فضیت میداد منمم تایید میکردم ( علی رغم میل باطنیم .. چون من با اون استاد خیلی رو در بایستی داشتم ) .. همینطور که اون یه فوش میداد و منم میگفتم
    - آره ! درست میگی نفهمه دیگه نمیشه کاریش کرد .
    آقا چشمت روز بد نبینه .. سرم رو که برگردوندم دیدم مثل شیخ اجل پشت سرمونه .. و همه ی حرفهامون رو شنیده ...
    منو میگی ؟ مُردم ..! چون خیلی با اون رودربایستی داشتم ...
    حتی نتونستم از اون به بعد به صورتش نگاه کنم .
    من داشتم صفحات قبلو می خوندم دیدم انگار ایشون یادشون رفته قبلا اینجا این سوتی رو گفتن اینم خودش یه سوتیه
    نوشته اول ماله 12-23-2007, 08:56 AM بود پایینی هم ماله ديروز, 10:47 PM

  4. #2274
    حـــــرفـه ای ebicross's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2007
    محل سكونت
    مـشـهـد
    پست ها
    3,508

    پيش فرض

    وقت نیست و فقط در وصف سوتی دیشبم باید بگم که رو فرشهای نو و تر تمیز خونه عموم که زن عموم راضی بود بمیره ولی لک نشه سوپ چپه کردم. نه یکی، نه دوتا بلکه یه کاسه ی بزرگ. تقریبا نصف فرش رو پر کرد.

  5. #2275
    پروفشنال SR72's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    محل سكونت
    God's Land
    پست ها
    680

    پيش فرض

    من داشتم صفحات قبلو می خوندم دیدم انگار ایشون یادشون رفته قبلا اینجا این سوتی رو گفتن اینم خودش یه سوتیه
    نوشته اول ماله 12-23-2007, 08:56 AM بود پایینی هم ماله ديروز, 10:47 PM
    logo جان .. فکر کنم داری کل تاپیک رو میخونی ...
    خوبه ..
    من اینا رو گذاشتم چون که اون موقعه کسی متوجه اش نشد ... در ضمن ..اکیپ سوتی خونا هم عوض شده ...سری جدید اومدن ...

  6. #2276
    آخر فروم باز logos's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    پست ها
    1,881

    پيش فرض

    logo جان .. فکر کنم داری کل تاپیک رو میخونی ...
    خوبه ..
    من اینا رو گذاشتم چون که اون موقعه کسی متوجه اش نشد ... در ضمن ..اکیپ سوتی خونا هم عوض شده ...سری جدید اومدن ...
    اره من دارم تاپیکو کامل میخونم بسیار تاپیک قشنگیه من خیلی باهاش حال میکنم
    اما خداییش اینجا شما سرور سوتی ها هستی فکر کنم اگه روزی 3 ،4 تا سوتی ندی شب خوابت نمی بره
    راستی از زحمات همه بچه ها هم جا داره تشکر کنم که تاپیک به این زیبا یی ساختین

  7. #2277
    داره خودمونی میشه Persian Warrior's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    پست ها
    81

    پيش فرض

    ديروز معلممون گفت هر كي در مورد زيست و علوم تجربي سي دي داره بياره من نمرش ميدم منم غافل از همه چي رفتم سي ديه 50centرا كه پاكتش كپيه همون سي ديه زيست بود بهش دادم وگفتم باشه مال خودتون .معلممون هم با كلي ذوق گفت اينم يه 20واسه تو پسر گلم. ماهم از ديروز ظهر تا حالا تو كفيم كه چه كنيم
    حالا فردا هم زيست داريم از بروبچز خواهش ميكنم دعام كنند.

  8. #2278
    آخر فروم باز yoosef_st's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    4,419

    پيش فرض

    آخی. قصه نخور. درست میشه. احتمالا اخراج میشی

  9. #2279
    اگه نباشه جاش خالی می مونه moein_drj's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    Where The Streets Have No Name
    پست ها
    338

    پيش فرض

    بچه ها یه سوتی نسبتا باحال ( ما که خیلی حال کردیم شما رو نمیدونم) امیدوارم خوشتون بیاد.

    یه بار معلممون رو خر کردیم که فلان فیلمو ببینیم.(اون کلاسمون استثنائا 7 نفره بود)

    خلاصه یکی از بچه ها که خونشون نزدیک بود رفت لبتاپشو آورد.

    اون دوست ما هم گفت که آقا دقیقه 20 تا 25 ش مورد داره نرسیده اونجا ردش کنید.

    این معلم ما هم که بیخودی شاخ بود... اصلا نمیزاشت دست به کامپیوتر بزنی...

    یادمه اون یارو نرم افزار playerش هم چیز درست حسابی نبود... اون معلم ما هم hotkeyهای نمیدونم کدوم برنامه رو بلد بود فکر میکرد بقیه هم مثل همونه...

    آقا چشتون روز بد نبینه. نزدیک همون جا بده رسیده بود. این معلم ما هم اومد که رد کنه . یه چی زد کار نکرد دوباره 10 تا دکمه رو با هم فشار داد بازم کار نکرد.( میخواست تریپ حرفه ای بیاد که مثلا من فقط با کیبرد کار میکنم.)
    اخر سر زد قفل کودکشو فعال کرد... بد خت شده بود اینجوری...

    آقا رسید همونجا که نباید میرسید.....

    اونم نتوسته بود هنوز قفلشو باز کنه....فکرشو بکنید صداشم کم نبود...

    اون شده بود اینجوری :

    ما هم که از خدا خواسته شده بودیم :

    دیگه قاطی کرد زد در لپتابو بست گفت بسه دیگه بچه ها برید خونتون واسه امروز کافیه....

  10. #2280
    کـاربـر بـاسـابـقـه befermatooo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    4,188

    پيش فرض

    سلام دوستان

    من 3 سال پیش وقتی با دوستام داشتیم میومدیم خونه جلومون یه پسر هیکلی بود یکی از بچه ها بهش گفت هیکل

    اون فکر کرد که من بودم خلاصه زد زیر گوشم منم چنان زدم زیر گوشش که خدا برای کسی نده اما قصه اینجا تموم نمیشه پیره هیکلی اومد منو بلند کرد و انداخت داخل جوب و من توی جوب دراز کش شدم وقتی به خودم اومدم
    دیدم دختر ها و پسرها که تازه از مدرسه تعطیل شده بودند دارن بهم میخندند من دیگه داشتم میمردم تا برم خونه
    از کنار هر کسی رد میشدم دماغشو میگرفت

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •