يا رب امان ده تا باز بيند
چشم محبان،روي حبيبان
دُر محبت بر مهر خود نيست
يا رب مبادا كام رقيبان
يا رب امان ده تا باز بيند
چشم محبان،روي حبيبان
دُر محبت بر مهر خود نيست
يا رب مبادا كام رقيبان
نفسی داشتم و ناله و شیون کردم
بی تو با مرگ عجب کشمکشی من کردم
گرچه بگداختی از آتش حسرت دل من
لیک من هم به صبوری دل از آهن کردم
مي خور كه عاشقي نه به كسب است و اختيار
ايــن موهبــت رسيــــــد ز ميــراث فطـــــــرتم
ماهم به نظر در دلِ ابر ِمتلاطم
چون زورقی افتاده به گرداب برآمد
از راز فسونکاریِ شب پرده برافتاد
هر روز که خورشید جهانتاب برآمد
دواي درد عاشق را كسي كو سهل پندارد
ز فكر آنان كه در تدبير درمانند درماند
دل تنگ شامگاه و به چشم ستاره بار
گویی چراغ کوکبه بامدادیم
چون لالهام ز شعلهی عشق تو یادگار
داغ ندامتی است که بر دل نهادیم
منم كه ديده به ديدار دوست كردم باز
چه شكر گويمت اي كارساز بنده نواز
-------
ز آه همدمان باری کدورتها پدید آید
بیا تا هر دو با آیینه بگذاریم غمازی
غبار فتنه گو برخیز از آن سرچشمهی طبعی
که چون چشم غزالان داند افسون غزل سازی
يا خون من به گردن تو يا بگو بله
در عشق احتمال به دردم نمي خورد
در طبع شهریار خزان شد بهار عشق
زیرا تو خرمن گل و ریحان نیامدی
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)