ميخوام از دست تو از پنجره فرياد بکشم
طعم بي تو بودنو از لب سردت بچشم
نطفه باز ديدنت رو توي سينم بکشم
مثل سايه پا به پا من تو رو همرام نکشم
ديگه اين قوزک پا ياري رفتن نداره
لباي خشکيدم حرفي واسه گفتن نداره
ميخوام از دست تو از پنجره فرياد بکشم
طعم بي تو بودنو از لب سردت بچشم
نطفه باز ديدنت رو توي سينم بکشم
مثل سايه پا به پا من تو رو همرام نکشم
ديگه اين قوزک پا ياري رفتن نداره
لباي خشکيدم حرفي واسه گفتن نداره
اقايون وخانمهاي عزيز كسي مي تونه اين شعر رو واسه من كامل كنه اين شعر شهريار كه تو فيلمش هم خوند داخل تبليغاتش هم ميذاره من فقط يه تيكش بلدم كهع از اين قراره
شرمنده از زندگي وجواني خويشم
هركي بلده لطف كنه كاملش بنويسه
چرا هيچكس جواب نميده
هر لالهای که از دل این خاکدان دمید
نو کرد داغ ماتم یاران رفته را
جز در صفای اشک دلم وا نمیشود
باران به دامن است هوای گرفته را
______________________________
mehdisp گرامی
شعر مورد نظر شما احتمالا این شعر است...:
از زندگانیم گله دارد جوانیم
شرمندهی جوانی از این زندگانیم
دارم هوای صحبت یاران رفته را
یاری کن ای اجل که به یاران رسانیم
پروای پنج روز جهان کی کنم که عشق
داده نوید زندگی جاودانیم
چون یوسفم به چاه بیابان غم اسیر
وز دور مژدهی جرس کاروانیم
گوش زمین به نالهی من نیست آشنا
من طایر شکسته پر آسمانیم
گیرم که آب و دانه دریغم نداشتند
چون میکنند با غم بی همزبانیم
ای لالهی بهار جوانی که شد خزان
از داغ ماتم تو بهار جوانیم
گفتی که آتشم بنشانی، ولی چه سود
برخاستی که بر سر آتش نشانیم
شمعم گریست زار به بالین که شهریار
من نیز چون تو همدم سوز نهانیم
Last edited by دل تنگم; 05-05-2008 at 20:46.
ای آنکه زنده از نفس توست جان من
آن دم که با توام، همه عالم ازان من
آن دم که با توام، پُِرم از شعر و از شراب
میریزد آبشار غزل از زبان من
آن دم که با توام، سبکم مثل ابرها
سیمرغ کی رسد به بلندآسمان من
نه چشم و دل که فرومانده در گریبانت
که روح شیفته ی آن دو مصرع شیواست
نگاه من ز میانت فرو نمی اید
هزار نکته ی باریک تر ز مو اینجاست
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
در حریم عشق نتوان دم زد از گفت و شنید
گرچه آنجا جمله اعضا چشم باید یود و گوش
شاخه در كار خرقه دوختن است
در خيالش سماع سوختن است
در دل دانه بزم ياران است
چون شب قدر نور باران است
تن ادمي شريف است به جان آدميت
نه همين لباس زيباست نشان آدميت
تنور سینه ی سوزان ما به یاد آرید
کز آتش دل ما پخته گشت خام شما
فروغ گوهری از گنج خانه ی دل ماست
چراغ صبح که بر می دمد ز بام شما
اي چرخ فلك هر آنچه كردي كردي
محتاج مكن مرا به هر نامردي
موي سيه ام سفيد كردن هيچ است
روي سيه ام سفيد كردي مردي
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)