واسه تو مثل قديما
دارم از غمت مي سوزم
توي اين غربت و سرما
حقيقت هميشه تلخه
تو ديگه منو نمي خواي
يه روزي ميري از اينجا
ديگه پيش من نمي ياي.
واسه تو مثل قديما
دارم از غمت مي سوزم
توي اين غربت و سرما
حقيقت هميشه تلخه
تو ديگه منو نمي خواي
يه روزي ميري از اينجا
ديگه پيش من نمي ياي.
اين خلاصه ي تموم ِ شعراي عاشقونه ي دنياس!
تو اين زمونه ي سِلف سرويس،
مجال ِ اين نيس بِرَم تو عالم ِ هَپَروتُ
چشمات ُ به فانوساي يه بندرِ دورافتاده تشبيه كنم
كه بي قرار ِ برگشتنِ ماهيگيراشه!
يا مثلاً بگم كه دستات
مثِ كلبه ي امني تو دل ِ يه جنگل ِ انبوه ِ،
واسه زندوني ِ فراري!
يكروز بلند آفتابي
در آبي بيكران دريا
امواج ترا به من رساندند
امواج ترا بار تنها
شعرتون تکراریه ....
-----------------------
از هم گسسته رشته هر آهنگ.
تنها صداي مرغك بي باك
گوش سكوت ساده مي آرايد
با گوشوار پژواك.
ببخشيد حواسم نبود آخه ديگه دارم كم ميارم
..................................................
كجايي اي رفيق نيمه راهم
كه من در چاه شبهاي سياهم
نمي بخشد كسي جز غم پناهم
نه تنها از تو نالم كز خدا هم
مثل مریم نمیگم"دلم کسی رو نمیخاد"
بخدا دلم میخاد،اونم فقط تو رو میخاد
میدونم میخای بگی دوستم داری روت نمیشه
من میگم دوستت دارم،هرچی میخاد بزار بشه
هر كسي پيمانه اي دارد كه پرسد چند و چون از وي
گويد اين ناپاك و آن پاك است
اين بسان شبنم خورشيد
وان بسان ليسكي لولنده در خاك است
نيز من پيمانه اي دارم
با سبوي خويش ، كز آن مي تراود زهر
ريشه هاي تنم را در شنهاي روياها فرو نبرده بودم
كه به راه افتادم پس از لحظه هاي دراز
سايه دستي روي وجودم افتاد
و لرزش انگشتانش بيدارم كرد
و هنوز من
پرتو تنهاي خودم را
در ورطه تاريك درونم نيفكنده بودم
مخمل خاطره ي تو ، تو صندوقچه ي چوبي
خوابيده مثل يه قصه ، پر راز و پر خوبي
اين زمهرير زندگيم گرمِ نفس هاي توا
با تو دارم جون مي گيرم، خاتونِ بارونی من!
ناجي نازنينِ اين هق هق پنهوني من!
دست تو به سكوت من شعراي ناب و هديه كرد
آغوشِ امنت با منه تو وحشت شباي سرد
ترجمة نگاهتن تك تك واژه هاي من
پُر شدن از نوازشات تموم لحظه هاي من
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)