من حقیقت نیستم .......افسانه ام
گر چه سوزد پر........ ولی پروانه ام
فاش می گویم که..... من دیوانه ام
![]()
من حقیقت نیستم .......افسانه ام
گر چه سوزد پر........ ولی پروانه ام
فاش می گویم که..... من دیوانه ام
![]()
میشه خدا رو حس کرد
تو لحظه های ساده
تو اضطراب عشق و
گناه بی اراده
هیچ کس نیست ...................................که تقسیم کند در اینجا
درد بی برگی و تنهایی و غربت با من
خواستم پر بزنم............ با تو............... به معراج خیال
آسمان دور شد ...............از روی حسادت با من
از خروشانی امواج نگاهت دیریست
باد نگشوده لبش را........................ به حکایت با من
بعد از این شور غزلهای شکوفا با تو
بعد از این مرثیه و غربت و حسرت با من
;;;;;;;;;;;;
نماز بي ولاي او عبادتي است بي وضو
به منكر علي بگو نماز خود قضا كند
در سخن با دوستان آهسته باش
تا ندارد دشمن خونخوار گوش
پیش دیوار آنچه گویی هوش دار
تا نباشد در پس دیوار گوش
شبحی چند شبی آفت جانم شده است
اول اسم کسی ورد زبانم شده است
در من انگار کسی در پی انکار من است
یک نفر مثل خودم تشنه دیدار من است
تا در دل من عشق تو اندوخته شد
جز عشق تو هر چه داشتم سوخته شد
عقل و سبق و کتاب بر طاق نهاد
شعر و غزل دوبیتی آموخته شد
دستی که زخم می زند ٬ نا پیداست
اما زخم ٬
عریان تر از طلوع آینه در روز است
شاید که تن به تیغ دوست سپردن
راهی به سوی تست ...
دوستی دیگر ٬ دستی دیگر ٬ و ... زخمی دیگر ...
-----------
Last edited by ghazal_ak; 03-05-2008 at 23:26.
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)