شما که زدی صورت مساله رو پاک کردی.
اتفاقا اصلا هم برای ایشون زود نیست ایشون حق دارن وارد این به قول شما قضایا بشن.
مهم ترین نکته تو روابط تجربه بدست آوردن و درس گرفتن هستش. تا وقتی تجربه ای نباشه چجور بتونه بفهمه فرق عشق با احساس زودگذر چیه؟
شما که زدی صورت مساله رو پاک کردی.
اتفاقا اصلا هم برای ایشون زود نیست ایشون حق دارن وارد این به قول شما قضایا بشن.
مهم ترین نکته تو روابط تجربه بدست آوردن و درس گرفتن هستش. تا وقتی تجربه ای نباشه چجور بتونه بفهمه فرق عشق با احساس زودگذر چیه؟
اگه ی نگاهی ب اروپا کنیم از همون سن پایین شروع میکنن این یک
دوم ایشون این ضربه نخوره چند سال دیگه بدترشو بلاخره خواهد خورد باید از الان یادبگیره چی جدیه چی نه
سلام دوباره دوستان...آقا از همدردی و همدلی همتون ممنونم.البته من دوستی با ایشون نداشتم اما به قول معروف یکی از گزینه های روی میز ازدواج بود و قطعی شده بود چون من در موردش صحبت کرده بودم با یکی دو نفر...در کل بالاخره میگن که دنیا دوران دورانه.یوقتی واسه ما خوب میاد یوقت بد...با خودم فکر کردم اگر قرار باشه من با یه همچین چیزی کل تمرکزم بهم بخوره و داغون بشم که در اینده از این بدترشو میبینم.بالاخره خیلی خوشحال شدم که بازم کسی به فکر ما هست...اینجا یه مسئله ای بود.من میتونستم همین حرفارو به خواهر یا برادرم بگم و اونا هم اگه بیشتر از شما همدردی نمیکردن کمتر هم نبوده اما اون حیای خواهر برادری به نحوی به من اجازه اینکار رو نداد و گفتم بیام با شما بردارای گلم و بعضا خواهرای گلم مشورت بکنم.البته با تمام این حرفا میشه گفت فراموشش کن و از این حرفا یه حالت ایده آل و آرمانیه...بالاخره آش کشک خالمه!!! بدیش هم اینه که من مجبورم هم نامزدی هم عقد و هم عروسی ایشون برم...اما خوب سعی میکنم نرم که خیلی دوباره فکر و خیال و اینا نکنم!الان که بهتر فکر میکنم اینه که ایکاش من اصا شخص خاصی انتخاب نمیکردم.فقط خواسته ها و ایده ال هام رو تعریف کنم...از اون طرف هم به عنوان نیاز باید یکی باشه دیگه میدونین چی میگم و زیاد توضیح نمیدم...با یکی از دوستان هم که کل ماجرا رو میدونست مشورت کردم گفت تو که الان ماشالله با تجربه شدی یدونه د.د اختیار کن!!!
اونجوری که خودم شنیدم میگن پسرا یمدتی بین بازه ی 16 تا 19 سالگی جو ازدواج میگیردشون اما نمیشه اسم اون احساس رو عشق گزاشت...
بهر حال با توجه به نظراتتون، اگه میشه نظرتون رو در مورد این حرف دوست اسکل ما بگین ممنون میشم...
Sent from my GT-I9082
ضمنا در جواب اقا آرش.داداش شما دل خیلی بزرگی داری.خیلی دمت گرمه.من واقعا طاقت اینکه یه نفر باهام کات کنه رو ندارم...شاید هم این یکی از موارد د.د اختیار نکردنم تا حالا بوده...چون من با ظرفیتی که پریشب از خودم دیدم جرعتشو ندارم که حرکتی بکنم.یعنی حال و هوای خودمو توی پریشب یادم میارم خیلی بد میترسم از هر چی رابطه.البته اگه یوقت آدم بطور مستقیم از یکی بشنوه که نمیخوادت احساس میکنم خیلی بهتره تا اینکه بری یه مهمونی که بدونی اونم هست و الکی مثلا خوشتیپ بکنی و بری اونجا بعد یهو اینو بشنوی خیلی بد میشه دیگه.خداییش این یه مورد رو قبول کنین!!![emoji1] [emoji1] [emoji1] [emoji1]
Sent from my GT-I9082
دلابل من برای ازدواج نکردن اینه که فعلا سر از زندگی خودم در نیوردم دارم گیچ می زنم و فکر نمی کنم فعلاهدفم ازدواج باشه اما دلایل خیلیا تو جامعه می تونه مسادل مالی باشه
یکی از دلایلی که ذکر نشد هم تفاوت نسل ما وقدیم هاست مادر پدرهای ما این همه آپشن نداشتند همه باید ازدواج می کردند و زندگی می رفت جلو اما با این همه بمباران اطلاعاتی و کارهای جدید که می شه کرد شاید ازدواج دیگه به صورت هدف مطرح نشه
مجبور شدم صدا و ریتم موسیقی رو کمی آرام کنم تا به شما جواب بدم. هرچند برداشت شما شخصی هست و دفاع از حق انتخابتون و همچنین بنده و امثالهم... بنده شمارو نمی خوام راضی به قبول تجربیات خودم کنم اما جواب می دم:
رنگ آبی نوشته های منه عزیز
راستی خیلی از اطرافیان بنده هم هستند که ازدواج کردند و حتی از من غمگین تر و خسته ترند به دلایل بسیار من جمله اقتصاد، شب کاری، روز کاری، و خیانت های زناشویی که به وجود میاره و غیره.
1- بله به خاطر ازدواج نکردن افسرده هستند ( البته آنها را که بنده دیده ام ) .
نکته اینجا است که بنده تمام افرادی را که سن ازدواجشان گذشته و ازدواج نکردن رو افسرده دیده ام . در هر سطحی .
کسی را میشناسم که کلاسهای متعدد دارد و شاگردان بسیار دارد . ظاهرش هم پر انرژی و سالم است . اما افسرده است .
افسردگی اش از کجا معلوم میشود ؟ یک جاهایی افسردگی میزنه بیرون و عمق مشکل درونش را نشان میدهد .
مشکلات اقتصادی و فرهنگی وو قراره با ازدواج موضوعش از بین برود . انسان که افسرده نباشد میتواند با مشکلات اقتصادی هم شاد باشد .
مثال نبودن کار را زدین . مفروضات زیادی در پاسخ شما میتوان کرد . کار باشد یا نباشد فرقی خیلی زیادی برای انسان با روحیه بالا ندارد . اگر کار نباشه هزینه زندگی اش را مدیدریت میکنه .
اما ادم افسرده توانایی مواجه با این موضوع را ندارد .
2- به نظر بنده اولین دلیل طلاق ها مغرور بودن ادم ها است . ازدواج یعنی نیم من شدن . چون نیم من نمیشن به مشکل بر میخورن .
البته طلاق ها دلائل دیگر هم دارد .
ضمنا ما داریم درباره ازدواج موفق صحبت میکنیم . نه ازدواج یلخی .
3- اول اینکه دوستمون در صفحه بعد به این مورد پاسخ دادن .
بنده میگم
چرا شما پاسخ مطلب اولیه بنده را درباره طبیعت نمیدین ؟
به اعتقاد بنده منافع مستکبران باعث تخریب طبیعت شده .
خیلی راحت بگم . تو دنیا این همه به همه چیز گیر میدن چرا به الوده کردن محیط زیست گیر نمیدن ؟
تا سال 71 در مرکز شهر تهران سالی دو بار شب تا صبح 40 سانت برف می امد و تا ظهر قطع میشد .
کم کم از سال 72 این به هم خورد .
چرا ؟در سال 72 یک دفعه نسل 10 برابر شده ؟
مشکل جای دیگر است . آن را باید حل کرد
Last edited by mtjt258; 09-07-2015 at 09:55.
خانواده کجا و دوستی با جنس مخالف کجا ؟ به هیچ وجه قابل مقایسه نیست .
بنده عشقم اینه که برم خونه دخترم بدوه بپره بغلم . دوستی با جنس مخالف میتونه این نیاز رو بر طرف کنه ؟
هرگز
یک قدم جلو تر
من که مردم و نیاز عاطفی زنانه ندارم عشقم اینه . نیاز زنها رو ببین چیه که اصلا قابل مقایسه با عشق من نیست .
مهم : بنده قبل از ازدواج و قبل از بچه دار شدن هرگز تصور چنین چیزی را نمیکردم . ( یعنی باید چشید تا فهمید )
برام سوال شد، یعنی هرکسی وارد این قضایا نشده و این جو نگرفتتش،مشکل داره؟
من نمیفهمم تجربه اش چی هست؟اکثریت به دلیل پول و موقعیت طرف یا ارضا نیاز خاصشون پا پیش میگذارن!!اینجا عشق و علاقه در مقیاس وسیع زیاد مفهومی نداره،خواهشا سطح انسانیت و شعور غرب و روابطشون را با اینجا مقایسه نکنید،توهین به غربی ها هست
این چه طرز صحبت کردنه؟
یکم شخصیت داشته باش.
عشق و علاقه اصلا ربطی به سن و سال نداره.
اگه شما تو این سن و سال که بودی اطرافیانت زدن تو سرت حق نداری با آدمهای دیگه همونطور برخورد کنی.
با بعضیها باید عین خودشون صحبت کرد.
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)