مهم نيست در عشق به وصال برسي, مهم اين است که لياقت تجربه کردن يک عشق پاک را داشته باشي
چه کسي مي داند که تو در پيله تنهايي خود تنهايي؟ چه کسي مي داند که تو در حسرت يک روزنه در فردايي ؟ پيله ات را بگشا ، تو به اندازه يک پروانه زيبايي
دلم را هاله ي مهتاب كردم....صداي لحظه ها را خواب كردم....به ياد چشمهايت نازنينم....تمام آسمان را قاب كردم
اين هم قطره اي از درياي وجودم براي تو عزيز دلم.تا به حال حرفهايم را با لبهاي نگاهم بازگو مي كردم ولي امشب مي خواهم با زبان قلم برايت سخن بگويم تا بارديگر ثابت كنم كه لحظه لحظه زندگي ام تو را فرياد مي زند . امشب آمده ام با اشك هايم با تو سخن بگويم
دربيكران زندگي دوچيز افسـونـــم كــرد آبــــــــــي آســمان وخدا آبي آسمان را ميبينم و ميدانم كه نيست خدارا نمي بينم و ميدانم كه هست
ديگر نمي خواهم صداي ملامت رااز حنجره ي شقايق هاي وحشي بشنوم من تو را مي خواهم.من دست سبز تو را براي شکوفايي گل هاي وجودم مي خواهم بيا که اشکهايم بهانه ي تو را مي گيرند بيا که پريان احساسم پرواز را فراموش کرده اند بيا که حوريان اشکهايم قسم خورده اند که راه قدم هايت را نمناک کنند
عشق من شعر و شراب عشق تو نقش بر اب عشق تو يک گل زرد دستايي که سرد سرد عشق من مثل جنون ابي رنگ اسمونه مثل يک ماهي به درياست عشق من ببين چه زيباست
من تشنگي .تو تشنگي .كاش كه نمي گذشت بچگي
من بي وفا. تو بيوفا.چي كار كنه خدا با ما
من انتظار تو انتظار.من باريدم تو هم ببار
من اعتماد .تو اعتماد.عشقو چراداديم به باد؟
تو خستگي .من خستگي.پس چيه معنيش زندگي؟
من پر درد.تو پر درد. پاييز واسه چي ميشه زرد؟
منم كه تو .تو هم كه من.پس زير وعده هات نزن.
من خاطره .تو خاطره .بمون تا يادمون نره
من آرزو .تو آرزو.پس آرزو كن و بگو
نخي كه داخل شمعه از شمع پرسيد:چرا وقتي مي سوزم تو آب ميشي؟شمع جواب داد:وقتي مي بيني يكي كه تو قلبته داره مي سوزه ، مگه مي توني گريه نكني؟؟؟
اسكله ي ناز چشات - حريم امن قايقم
تو ساعت يه ربع به عشق-عقربه ي دقايقم
گرمي دستاي تورو-به صدتادنيا نميدم
هروقت كه يارم توبودي-بيكسي و نفهميدم
تو بنددل سلول عشق-حبس نگاتو ميكشم
ولي بازم روميله هاش-عكس چشاتو ميكشم
اي قصه ي بي سروته-شعر بدون قافيه
براي مرگ اين صدا-نبودن تو كافيه
دير گاهيست كه تنها بودم قصه غربت صحرا بودم
وسعت درد فقط سهم من است بازهم قسمت غم ها بودم
دگر آيينه ز من بي خبر است كه اسير شب يلدا بودم
من كه بي تاب شقايق بودم همدم سردي يخ ها بودم
كاش چشمان مراکوركنيد تا نبينم كه چه تنها بودم
تا که بينم به همه جور جفا که چقدر بي دل و رسوا بودم
بوی غربت میدهم اما غریبه نیستم
گرچه میدانم كه عمری در غریبی زیستم
مثل رودی بستر این خاك را طی كرده ام
تا بفهمم عاقبت در جستجوی چیستم
در عبور از لحظه ها بر روی پای اشتیاق
لب شكست از خشكی اما همچنان می ایستم
دستهایت برگهای عمر سبزم را ربود
گرچه اینجا هستم اما در حقیقت نیستم
ای فریماه شب تار یاریم كن تا بدانم سایه گمگشته ای از كیستم
چه رنجی از محبت ها کشیدیم برهنه پا به تیغستان دویدیم
نگاه آشنا در این همه چشم ندیدیمو ندیدیمو ندیدیم
سبک باران ساحل ها ندیدند به دوشِ خستگان باریست دنيا
مرا در موج حسرت ها رها كرد عجب يار وفاداریست دنيا
عجب آشفته بازاریست دنيا عجب بيهوده تکراریست دنيا
همه جا سردو سیاه رو لبام ناله و آه سر من بی سایبون نگهم مونده به راه دست من غمگین و سرد تو دلم یه گوله درد نه بهاری نه گلی پاییزِ پاییزِ زرد
شبامون آخ که تاریک و چه سرده
دل هامون جای غمه لونه ی درده تو رو بی من
من رو دور از تو گذاشته
چی بگم با من و تو دنیا چه کردی؟ آسمون با من و تو قهره دیگه - هرکدوم از ما تو یک شهر دیگه
تكيه ميدهم به ديوار
شانههاي خستهام
از هقهق ميلرزند
دستان تهيام
سرد سردند
پاهاي لرزانم
جفتشدن را از ياد بردهاند
آه ديوار
مگر تو مرا دريابي!
بيـا كـه در غم عشقت مشوشـم
بى تو بيا ببين كه در اين غم چه ناخوشـم
بى تو شب فـراق تو مىنالـم
اى پرى رخسار چو روز گـردد
گويـى در آتشـم بى تو دمى تـو شربت وصلـم ندادهاى
جانـا هـميشه زهر فراقت هـمى چشـم بى تو
اگر تو با من مسكيـن چنين كنـى
جانا دو پايـم از دو جهان نيـز دركشـم
بى تو پيـام دادم گفتـم بيا
خوشـم ميـدار جواب دادى و گفتي كه من خوشـم بى تو