تو را من دوست میدارم چو بلبل مر گلستان را * * * مرا دشمــــن چرا داری چو کودک مر دبستان را
چو کردم یک نظر در تو دلم شد مهربان بر تـــــو * * * مسخر گشت بیلشکر ولایت چون تو سلطان را
سیف فرغانی
تو را من دوست میدارم چو بلبل مر گلستان را * * * مرا دشمــــن چرا داری چو کودک مر دبستان را
چو کردم یک نظر در تو دلم شد مهربان بر تـــــو * * * مسخر گشت بیلشکر ولایت چون تو سلطان را
سیف فرغانی
الا يا ايها الساقي ادر كاسا و ناولها
كه عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشكلها
به بوي نافهاي كاخر صبا زان طره بگشايد
ز تاب جعد مشكينش چه خون افتاد در دلها
شب تاريك و بيم موج و گردابي چنين هايل
كجا دانند حال ما سبكباران ساحلها
مرا در منزل جانان چه امن عيش چون هر دم
جرس فرياد ميدارد كه بربنديد محملها
حافظ
امشب ز غمت میان خون خواهم خفت*** وز بستر عافیت برون خواهم خفت
باور نکنی خیال خود را بفرست*** تا در نگرد که بیتو چون خواهم خفت
حافظ
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد
سلامت همه آفاق در سلامت توست
به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد
حافظ
دردم نهفته به، ز طبيبان مدعي
باشد که از خزانۀ غيبم دوا کنند
معشوق چون نقاب ز رخ در نميکشد
هر کَس حکايتي به تصور چرا کنند
چون حُسن ِ عاقبت، نه به رندي و زاهدي ست
آن به، که کار خود به عنايت رها کنند
بي معرفت مباش که در من يزيدِ عشق
اهل نظر معامله با آشنا کنند
حافظ
دشمن اين مرتبه قرآن سر ني خواهد بـرد
آنکه مرد است به اين مسئله پي خواهدبرد
نيزه نيزه است ولو بر سر او قرآن ها
کفر کفري است که بر خواستـه از ايمان ها
نيزه نيزه است و دراين قائله خون خواهد ريخت
کفر از اين سجده بي مغز برون خواهد ريخت
شک نکن بعد ولي روح ولا خواهد سوخت
کودکي در کبد کرب و بلا خواهد سوخـت...
محمد علی مهران فر
تا حشر عشق از بهر من خواهد فروزد آتشي
کافتم اگر يک دم درو دردم کباب آيم برون
راندم به ميدان چون فرس کز تيرباران بلا
از موج خيز خويشتن گلگون رکاب آيم برون
از ابر احسان قطرهاي در دوزخ هجران چکان
تا محتشم يابد امان من از عذاب آيم برون
محتشم کاشانی
Last edited by دل تنگم; 11-11-2009 at 23:24.
نکتهای دلکش بگویم خال آن مه رو ببین
عقل و جان را بسته زنجیر آن گیسو ببین
عیب دل کردم که وحشی وضع و هرجایی مباش
گفت چشم شیرگیر و غنج آن آهو ببین
حلقه زلفش تماشاخانه باد صباست
جان صد صاحب دل آن جا بسته یک مو ببین
عابدان آفتاب از دلبر ما غافلند
ای ملامتگو خدا را رو مبین آن رو ببین
حافظ
نازک لیک ایله غنچه ی خندانی ائدن یاد
ائتمز می حیا لعل دُر افشانینی گؤرگج؟
سن حال ِ دلین سؤیله مه سن نولا فضولی؟
ائل فهم قیلیر چاک گریبانینی گؤرگج!
جگر چون نافهام خون گشت کم زينم نميبايد
جزاي آن که با زلفت سخن از چين خطا گفتيم
تو آتش گشتي اي حافظ ولي با يار درنگرفت
ز بدعهدي گل گويي حکايت با صبا گفتيم
حافظ
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)