اى تكدرخت تناور، صبح بهارت چه زيباست
وقتى به گل مىنشينى، رنگ تو همرنگ رؤياست
دست فرومانده من، تنگ است و كوتاه و خالى
دست پر از لانه تو، سبز و بلند و شكوفاست
در صبح زيباى برفى، چون هاله اى مىدرخشى
سبز بهارت دلآرا، زرد خزانت فريباست
اى تكدرخت تناور، صبح بهارت چه زيباست
وقتى به گل مىنشينى، رنگ تو همرنگ رؤياست
دست فرومانده من، تنگ است و كوتاه و خالى
دست پر از لانه تو، سبز و بلند و شكوفاست
در صبح زيباى برفى، چون هاله اى مىدرخشى
سبز بهارت دلآرا، زرد خزانت فريباست
تا كي غم آن خورم كه دارم يا نه ؟
وين عمر به خوشدلي گذارم يا نه
پر كن قدح باده كه معلومم نيست
كين دم كه فرو برم ... بر آرم يا نه ؟
...........................................
Last edited by دل تنگم; 27-04-2008 at 00:18.
تا مهر توام در دل شوریده نشست
وافتاد مرا چشم بدان نرگس مست
این غم ز دلم نمینهد پای برون
وین اشگ ز دامنم نمیدارد دست
تلاش بوسه نداریم چون هوسناکان
نگاه ما به نگاهی ز دور خرسندست
تا یار برفت صبر از من برمید
وز هر مژهام هزار خونابه چکید
گوئی نتوانم که ببینم بازش
تا کور شود هر آنکه نتواند دید
دریچه ای به تماشای باغ وا می شدکه پشت پرده ی اشکم سپیده سر می زد
دلم چو مرغ گرفتار بال و پر می زد
تمام شب به خیال تو رفت و می دیدم
دوش با دل سخن عشق تو جان بود
كار دل و ديده همگي رو به زيان بود
درویش که می خورد به میری برسد
ور روبهکی خورد به شیری برسد
گر پیر خورد جوانی از سر گیرد
ور زانکه جوان خورد به پیری برسد
در آن شب های توفانی که عالم زیر و رو می شدکه از هر ذره دل آفتابی بر تو گستردم
نهانی شب چراغ عشق را در سینه پروردم
بر آری ای بذر پنهانی سر از خواب زمستانی
هم اکنون 3 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 3 مهمان)