تار و پود هستیم بر باد رفت اما نرفت
عاشقی ها از دلم دیوانگی ها از سرم
شمع لرزان نیستم تا ماند از من اشک سرد
آتشی جاوید باشد در دل خhکسترم
تار و پود هستیم بر باد رفت اما نرفت
عاشقی ها از دلم دیوانگی ها از سرم
شمع لرزان نیستم تا ماند از من اشک سرد
آتشی جاوید باشد در دل خhکسترم
می خواستم دريچه ی پژواک خنده اش
يا آينه مقابل آهش شوم، نشد
گفتم به خود که همدم تنهايی اش شوم
بی چشمداشت پشت و پناهش شوم، نشد
می خواستم که حادثه باشم برای او
شيرين و تلخ قصه ی راهش شوم، نشد
داد لبی که مستی جاوید می دهد
مینای می کجا و لب نوش او کجا؟
خفتم بیاد یار در آغوش گل ولی
آغوش گل کجا و بر و دوش او کجا؟
ای دل نکند بـــــهانه جویی بکنــی
بین من و زنـــــدگی دو رویی بکنی
یادت نرود همــــــیشه هنگام جنون
در مصرف عشق صرفه جویی بکنی
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم
در میان لاله و گل آشیانی داشتم
گرد آن شمع طرب می سوختم پروانه وار
پای آن سرو روان اشک روانی داشتم
...................................
Last edited by دل تنگم; 26-04-2008 at 23:41.
من
گم شدهام توي خاطرهاي كه تويي
و اين روزها
كه سوت ميزنم و سنگ
در كوچهاي به نام ميوهي ممنوع
گوشهايم را آنقدر باز كرده ام،
كه نگو!
و شما
كه روزي گاز ميزنيد به اين كوچه
لطفاً
اين قصّه را با دقّت بخوانيد
من
كه چشمهايم را ميدزدم از شما، مثلاً
رفتم كه رفتم!
من اگر کام روا گشتم و خوشدل چه عجب ***مستحق بودم و این ها به زکاتم دادند
هاتف آن روز به من مژده ی این دولت داد ***که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند
ديدم خانه تنهاست گفتم بيايي كمي عاشقم بشوي
از هر گوشه ي اين تيمارستان
ديوانه اي گريخته از من
جا دارد اينجا كف بزنيد
بكنيد
دستي هر جايي كه نمي دانستم كجا بنشيند
سطري شد كه بر صورت تو
تمامش كردم
مي شد از بودن تو تا لبي ترانه ساخت
كهنه ها رو تازه كرد از تو يك بهانه ساخت
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)