چه جالب دقیقا تو کلاس اول این برای من پیش اومد هر چی فکر کردم که باید از چپ بنویسم یا راست به نتیجه نرسیدم و همه را هم درست نوشته بودم ولی برخلاف شما من 18 گرفتم![]()
--
--
چه جالب دقیقا تو کلاس اول این برای من پیش اومد هر چی فکر کردم که باید از چپ بنویسم یا راست به نتیجه نرسیدم و همه را هم درست نوشته بودم ولی برخلاف شما من 18 گرفتم![]()
یه بار نشسته بودم سر کلاس درس معارف که استادش یه اخوند بود
بقل دستیم دستشو برد بالا گفت : ببخشید استاد میشه تشریف ببریم بیرون؟؟؟
استاد یه نگا بهش کرد و با خنده گفت : میخوای تشریف ببری بیرون؟
اونم با کمال حماقت گفت بله
بعد دوباره استاد بهش گفت خوب باشه تشریفتو ببر بیرون
میدونم بی مزه بود.
ولی سوتی بود دیگه
سلام!چه عجب این تاپیک باز شد!اقا حالا نوبت منه که سوتی رو که چند روز پیش در سفارت هند دادم براتون تعریف کنم!البته به نظر خودم این سوتی نیست بلکه حساسیت هندیها رو به مسائل انضباطی نشون میده ولی اعصابمو داغون کرد!بپردازیم به سوتی این جانب!:
ما روز چهارشنبه از خوزستان پریدیم به تهران تا برای اخذ ویزا بریم سفارت هند!!اقا توی این سفارت بماند این که چقدر معطل شدم و حدود 1 ساعت هم توی یک اتاق در بسته منتظر بودم بعد از اینکه نوبت من شد رفتم داخل! چشمتون روز بد نبینه!یا به عبارتی دعا میکنم چشمتون هیچ ادم هندی رو از نزدیک نبینه!ان شا الله همیشه اروپایی ببینید!همه ی هدیهایی که اونجا بودن مثل یک قلم کاملا خشک راه میرفتن و کراوات داشتن!بدجوری ترسیده بودم از این ها!! ما رفتیم تا اخر این اتاقهای مجلل دیدیم یه جوان ایرانی اونجا نشسته و منتظره!به این جوون گفتم چیکار کنم ایشون گفت برید روی یکی از صندلیها منتظر بشینید تا نوبتتون بشه! ما هم از همه جا بی خبر رفتیم یکی از صندلیها رو که دور یک میز(شبیه میز ناهار خوری)بود کشیدیم بیرون و صندلی رو مقداری کج کردم تا زاویه ی بیشتر از پشت سرم رو ببینم
!من نشسته بودم که دیدم 2 تا هندی که داشتن حرف میزدن اومدن نزدیک میز و مدارک منو از روی میز برداشتن و نگاهش میکردن!یکی از این هندیها که فارسی بلد بود گفت کجا مخوای بره(دقیقا همینطوری گفت برای تلفظ این جمله باید زیر حرف ک و حرف م کسره بزارید!!!!کلمه ی بره هم درست هست پس همون بره خوانده بشه!!!زیر ب هم کسره بزارید!!!) ما هم جوابشو دادیم بعدش دیدم 2 تاشون دارن نگاه پاهای بنده میکنند و میخندن! جالب اینکه به خدا پاهام هر دوشون روی زمین بود و مثل همه ی انسانها دست به سینه نشسته بودم والبته خبر نداشتم که این اقایون همون اقایون مصاحبه گر هستند !!!!که دیدم اون یکی که فارسی بلد بود بلند و پر رو کرده جلوی دیگران به من گفت شما رو یاد ندادن که وقتی میرید توی اجتماع درست بشینید!!
یه لحظه جا خوردم که ببینم این چی میگه!بقیه ی ایرانیها هم که اونجا بودن نگاه میکردن و متعجب شده بودن اخه چیز عجیبی در اون لحظه در من دیده نمیشد!فقط کمی صندلی رو کج کرده بودم!(30 درجه کج کرده بودم!)خلاصه اینکه از اونجایی که میدونستم اگه بخوام جوابشو بدم ممکنه لج کنند و ویزا ندن من هم حرفی نزدم و قضیه رو پیچوندم و بهشون گفتم من به حالت انتظار نشسته بودم و منتظر شخص مصاحبه گر بودم و نمیدونستم که شما همون اقایون مصاحبه گر هستید!!هر چند میدونم مثل گاو حتی یک کلمه از چیزهایی رو که بهشون گفتم نفهمیدن ولی شانس اوردم!!!اگه ویزا نمیدادن یعنی زندگیم تعطیل میشد چون توی ایران توی هیچ دانشگاهی ثبت نام نکردم و تنها امیدم همین هند هست !!خلاصه این سوتی نبود بلکه حساسیت بالا و مسخره ی این سیکهای خنگ سیاه هندی رو میرسوند
!اگه سرتون رو درد اوردم به بزرگی خودتون ببخشید!
Last edited by rainysky50; 02-02-2008 at 10:09.
خدا رو شکر ... این تاپیک یه چند روز بن بود ...
قضیه چی بوده بچه ها ؟ که دوتا از پستای ما رو هم پاکیدن ؟
آخی این تاپیک دوباره باز شد
یوووووووووووهووووووووووو
این چی بود sr72
Last edited by eshghe eskate; 02-02-2008 at 13:57.
اقامن يه سوتي دادم خفن ، فقط بايد حس بگيرم واستون توضيح بدم :دي
سوتي اين كه :الان كه اينجا نشستم بابام ميگه چي بنويسم!!!!!!!!!!!!!!!!
بچه ها اصویر اومد ؟
====> استسناءی :-)
خیلی جالبه فکر کردم تاپیک بسته شده اومده بودم فاتحه بخونم کی پیام خصوصی داد خودش خودش رو لو بده تا من دست به کار نشدم
بابا هندی ها زیاد هم بد نیستن بعضی هاشون خیلی باحالن من میخواسم با یکی شون عروس شم حیف مامان نذاشت بدجور با این تعریف کردنت منو یاد اون روزا انداختی
سوتي اين كه :الان كه اينجا نشستم بابام ميگه چي بنويسم
من این سوتی رو نفهمیدم
یه سوتی که واقعا ضایع بود واصلا هم خنده دار نیست فقط موندم چرا این حرف و زدم وسط مهمونی یکی از بستگان نسبتا دور که یه آقا پسر با کلاسه که هر حرفی رو نمیزنه اومد با بابام حرف بزنه آقا این پسر عجیب کلاس میاد و ما که حتی به زور سلام علیک با هم میکنیم و منم پشت سرش هی بهش بد و بیراه میگم ( آخه آدم انقدر کلاس الکی میذاره آخه آدم انقدر متشخص میشه؟؟؟) بریم سر اصلش
آقا از بابام پرسید شما الان میخواین برین خونه؟؟؟ بابام گفت بله ایشون پرسیدن با چی؟؟؟ منم که اصلا فکر نمیکردم صدام بلند باشه و فکر میکردم بازم دارم پشت سرش غر غر میزنم بلند گفتم چقدر خنگی با چی؟؟؟ با ماشین دیگه واااااااااااای خدای من دلم میخواست میمردم اما اون نگاه ها رو نمیدیدم دیگه داشت گریم میگرفت بد تر اینکه اصلا محل نذاشت انگار که من الان چه آدم بی شخصیتی ام خداییش هنوز تو بهت اون حرفمم آخه من چرا جواب دادم آخه چرا ااونطوری جواب دادم اونم به کی به آقا با کلاسه خداااااااااااا یعنی فامیل این ننگ رو فراموش میکنه؟؟؟؟
هم اکنون 4 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 4 مهمان)