تپش نبض باغ در دانه ست
در شب پيله رقص پروانه ست
جنبشي در نهفت پرده ي جان
در بن جان زندگي پنهان
تپش نبض باغ در دانه ست
در شب پيله رقص پروانه ست
جنبشي در نهفت پرده ي جان
در بن جان زندگي پنهان
نوشتم عاشقم جز این دلیلی
دلیل گرمی بازار من نیست
اگر عاشق نباشم وای بر من
بجز خار مغیلان بار من نیست
تب و تاب غم ِ عشقت، دلِ دریا طلبد
هر تنگ حوصله را طاقت این توفان نیست
سایه ی صد عمر در این قصه به سر رفت و هنوز
ماجرای من و معشوقِ مرا پایان نیست
ببخش اگر بهانه تمام نا تماممي
به محض بوي تو دلم به كوچه شما زده
اگر اقامت تو در ضمير سينه دائم است
اگر كه بي اراده مي سرايمت مرا ببخش
تو بگذر از جسارت مركب نياز من
شبانه ها كه در تن ترانه دست و پا زده
در اين دقيقه هاي آخرين غزل كه زنده ام
اگر فقط براي توست كه ميروم مرا ببخش
شد کوچه به کوچه جستجو عاشق او
شد با غم و غصه رو به رو عاشق او
پایان حکایت شنیدن دارد
من عاشق او بودم و او عاشق او...!
سلام سلام
هرچه ازهرکسی غیرممکن
به خدا ممکنش می نمودم
وحی منزل تو بودی تورا از
جبرئیل امین می ربودم
تا ببینی به جای محمد
من رسول خدای ودودم
درب خیبر اگر گفته بودی
من به جای علی می گشودم
سلام کم پیدا
مگرش كوره در گذار آرد
آن روان روانه باز آرد
سنگ بر سنگ چون بسايي تنگ
به جهد آتش از ميانِ دو سنگ
گفتم سلام ، هیچ جوابم نمی دهید
از چیست ، عاشقانه عذابم نمی دهید
می خواهم ازطریق شما مرگ خویش را
لطف کمی نموده ، طنابم نمی دهید؟
دستِ هيزم شكن فرود آمد
در دلِ هيمه بويِ دود آمد
كُنده يِ پُر آتش انديشم
آرزومندِ آتش ِ خويشم
مالی که ز تو کس نستاند علم است/ حرزی که ترا به حق رساند علم است
جز علم طلب مکن اندر عالم/ چیزی که ترا ز غم رهاند علم است
Last edited by amintnt; 23-04-2008 at 00:45.
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)