رسول مجیدی خودش پرسپولیسیه، توی مجله دنیای فوتبال یه مطلب نوشته که اینجا میذارم حتما از بیزینس پسر رویانیان بهمراه پدرش چیزهایی شنیدید... کاملش رو بخونید!رسول مجیدی : پدر و پسر به ماشین علاقه فراوانی داشتند. پدر به بازیکنان تیمهای رقیب پیشنهاد اعطای ماشینهای لوکس میداد و پسر آنها را وارد میکرد. پدر و پسر سالهاست که درگیر حوزه خودرو و ماشینهای آنچانانی هستند. پدر سالها پیش فرمانده پلیس راهنمایی و رانندگی(راهور) بود. پلیسی که کار اصلیاش نظم و ترتیب دادن به خودروها و رانندگانش است. پسر اما در همین چند سال گذشته وارد حوزه واردات این کالای نان و آب دار شده بود. پدر بعدها و در زمان ریاست جمهوری محمود #احمدی_نژاد٬ عهدهدار مسوولیت ستاد مدیریت حمل و نقل و سوخت کشور شد.
نقش پسر مدیرعامل پیشین پرسپولیس در اداره باشگاه پرسپولیس چه بود؟
ستادی که به صورت مستقیم به خودرو و ماشین مربوط بود و قرار بود در آن برهه حیاتی٬ نقش مهمی را در سهمیهبندی بنزین بازی کند. پسر اما در آن سالها درست مثل چند سال گذشته در سایه میزیست. او کمتر در انظار عمومی ظاهر میشد و کمتر کسی از نقش تعیینکننده او خبر داشت. شاید دور از واقعیت نباشد که بگوییم پسر در تمام پروژههای بینالمللی پدر در باشگاه #پرسپولیس٬ نقش اول را داشت. شکستها یا پیروزیهای پدر در ارتباطات خارجی مستقیم و غیرمستقیم به پسر مربوط بود. پسر روزی با ارتباطاتش موجب آمدن تیم میلان شد و روز دیگری رویای آوردن رئال مادرید به #ایران را در سر میپروراند. او حتی در این اواخر قصد داشت پای یکی از برندهای معتبر البسه ورزشی در دنیا را به ایران باز کند. اقدامی که بدون شک در صورت تحقق میتوانست برگ برندهای باشد در دست پدر.
پسر که از عنفوان جوانی کارهای اقتصادی بزرگ انجام میداد٬ مرد پشت پرده پرسپولیس بود. او بود که به هنگام عقد قرارداد با نیسلون چک میکشید و همین او بود که پای مدیربرنامههای دروازه بان برزیلی را به صرافی افق باز کرد. صرافیای که به اعتبار پدر و پسر چندین هزار دلار به نیلسون داد و تا مدتها به پول خودش نرسید(و شاید هنوز نرسیده باشد). پسر نمیخواست دیده شود. پدر هم با او هم نطر بود.
پسر به نزدیکانش میگفت:«بابا مجبور است در این فوتبال بماند. پولش جایی گیر کرده و برای زندهکردنش به مدیریت باشگاه پرسپولیس تبعید شده». این ادعا که البته بسیار عجیب است همیشه راه فراری بود برای پسر در مقابل این سوال که چرا پدر به حوزه #مدیریت #فوتبال روی آورده است. پدر البته هیچگاه حرفی از این مساله نزد. او با همفکری پسر میخواست کارهای بزرگی برای پرسپولیس انجام دهد. کارهایی که خیلی هایشان ناتمام ماندند. وقتی پدر پای یک #اسپانسر را همزمان به پیراهن پرسپولیس و #استقلال کشاند٬ همه از نقش پسر در مدیریت آن شرکت سرمایهگذاری گفتند. اما وقتی پسر در حال مذاکره با مدیربرنامههای بازیکنان بود کمتر کسی از نقش او خبر داشت.
پدر که اسمش انوشیروان بود و بعدها با پیروزی #انقلاب نامش را به محمد تغییر داد تا جایی که توانست جلوی رسانهای شدن پسر را گرفت. پسر اما آنقدر نقشش در باشگاه پررنگ بود که روز استعفای پدر از ایران خارج شد و به دوبی رفت. پدر که در تهران میبایست به دلیل بدهکاریهای باشگاه به افکار عمومی پاسخ می داد به خوبی می دانست که پای چکهای پسر و نزدیکانش در میان است. پسر هم شاید به همین دلیل به #دوبی گریخته بود. البته این ادعایی بود که یکی از مدیربرنامههای بازیکنان سرخپوشان داشت. او که چیزی چیزی حدود ۱۵۰ میلیون تومان از پسر طب داشت به نزدیکانش گفته بود پسر فرار کرده است. هرچه بود پسر حالا دیگر در ایران حضور نداشت و نمیتوانست به قهوهخانه معروف خیابان سعادتآباد برود. قهوهخانهای که البته نه تبلیغی داشت و نه سر و صدایی و تنها برای فوتبالیستها و پیشکسوتان این رشته٬ مشهور بود.
منتشرشده در شماره چهارم ماهنامه دنیای فوتبال
خدا رو شکر که این مافیای لعنتی و نماد فساد از فوتبالمون رفت
از وقتی اومده بود فوتبالمون رو آلوده کرده بود
انشاالله که بعد از این فوتبالمون پاک و عاری از فساد باشه