سلام 
بخشی از کتاب « حسین وارث آدم » نوشته ی دکتر شریعتی:
" در زندگی توده ی مردم ما ـ که زندگیش توده ای انباشته از عقده ها و رنج ها و جراحت هاست و آرزوهای مرده و امیدهای به باد رفته و خواستن های سر کوفته و عشق های بی سرانجام و خشم های فرو خورده، و همه نبایستن و نخواستن و نتوانستن و نگذاشتن و نشدن و نگفتن و نرفتن نه، و نه، و نه! عاشورا زانوی مهربان سر نهادن و دامن گریستن نیز هست و در این فاجعه ی هولناک بشری، هر کسی فاجعه ی خویش را نیز می نالد و دل هایی که، در این روزگار، نه حق انتخاب ، که حق احساس، و چشم هایی که نه نگاه، که حق اشک، و حلقوم هایی که نه فریاد، که حق ناله نیز ندارند، از عاشورا است که حق های از دست رفته خویش را، هر ساله، می ستانند و نیز، غرورهای مجروحی که به نالیدن محتاج اند، اما شرم دارند، و تحمیل لبخند بر لبهایی که در پس آن، ضجه ها پنهان است، و تحمیل آرامش بر چهره هایی که طغیان ها را در خویش کتمان می کنند، آنان را « شهیدی ساخته است که بر روی زمین گام بر می دارد » و به هر جا که می گریزد کربلا است ، و هر ماهی که بر او می رسد محرم، و هر روزی که بر او می گذرد عاشورا..."