مرغ ِ دل در قفس ِ سینهی من مینالد
بلبل ِ ساز ِ ترا دیده همآواز امشب
زیر هر پردهی ساز ِ تو هزاران راز است
بیم آنست که از پرده فِتد راز امشب
مرغ ِ دل در قفس ِ سینهی من مینالد
بلبل ِ ساز ِ ترا دیده همآواز امشب
زیر هر پردهی ساز ِ تو هزاران راز است
بیم آنست که از پرده فِتد راز امشب
به دیدارم بیا ای گل که من دربندپائیزم
مرا هم خانه کن با خویش که ازعشق تو لبریزم
از این شبهای تکراری ببر من رو به بیداری
رفیق فصل دلتنگی تو از دردم خبر داری
یارا حقوق صحبت یاران نگاه دار
با همرهان وفا کن و پیمان نگاه دار
در راه عشق گر برود جان ما چه باک
ای دل تو آن عزیز تر از جان نگاه دار
روز هم همين است
هوا كه روشن مي شود
حتما اوايل صبح است
ما لا به لاي ورق خوردن همين واژه هاست
كه از راز آن كتاب سربسته خواهيم گذشت
چه معني دارد
مزاحم مهتابي ترين بوسه هاي باد و بنفشه مي شويم
ما کارو دکان و پیشه را سوخته ایم
شعر رو غزل و دو بیتی اموخته ایم
در عشق که او جان و دل و دیده ماست
جان و دل و دیده هر سه را سوخته ایم
ما شبی دست بر آریم و دعایی بکنیم
غم هجران ترا چاره ز جایی بکنیم
دل بیمار شد از دست رفیقان مددی
تا طبیبش به سرآریم و دوایی بکنیم
آنکه بی جرم برنجید و به تیغم زد و رفت
بازش آرید خدا را که صفایی بکنیم
منم و شمع دل سوخته، یارب مددی
که دگرباره شب آشفته شد و باد گرفت
شعرم از ناله ی عشاق غم انگیزتر است
داد از آن زخمه که دیگر ره بیداد گرفت
تا تواني دلي به دست آور
دل شكستن هنر نمي باشد
درکوی او که جز دل بیدار ره نیافت
کی می رسند خانه پرستان خوابگرد
خونی که ریخت از دل ما، سایه! حیف نیست
گر زین میانه آب خورد تیغ هم نبرد
دفتر کهنه دلت رنگ غمو دوست نداره
بهش نگو تو راه عشق هیچ کسی پا نمیذاره
از شب و تنهایی نگو خورشید مون جلوه گره
نگو نسیم سحری از کوچه مون نمیگذره
Last edited by ghazal_ak; 20-04-2008 at 12:22.
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)