در آستان جانان از آسمان میندیش
کز اوج سربلندی افتی به خاک پستی
خار ار چه جان بکاهد گل عذر آن بخواهد
سهل است تلخی می در جنب ذوق مستی
در آستان جانان از آسمان میندیش
کز اوج سربلندی افتی به خاک پستی
خار ار چه جان بکاهد گل عذر آن بخواهد
سهل است تلخی می در جنب ذوق مستی
یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست
از نقطه ای بترس که شیطانیت کنند
Last edited by leira; 19-04-2008 at 14:31.
دشنه ای نا مرد بر پشتم نشست
از غم نامردمی پشتم شکست
عشق اخرتیشه زد بر ریشه ام
تیشه زد بر ریشه ی اندیشه ام
عشق اگر این است مرتد می شوم
خوب اگر این است من بد می شوم
بس کن ای دل نابسامانی بس است
کافرم دیگر مسلمانی بس است
تو ترک آبخورد محبت نمیکنی
اینقدر بیحقوق هم ای دل ندانمت
ای غنچهی گلی که لب از خنده بستهای
بازآ که چون صبا به دمی بشکفانمت
تن رود همهمه آب
من پر از وسوسه خواب
واسه روياي رسيدن
من بي حوصله بي تاب
ميون باور و ترديد
ميون عشق و معما
با تو هر نفس غنيمت
با تو هر لحظه يه دنيا....
آنگاه که ترنم شرقی نگاهت
روحم را در نوردید
آن زمان قلبم
باهر پلک زدنت
چون طبل سنگی می نواخت
سلول سلولم با
عطرتن تو
سرمست
جاده عشق را می دوید
و نمی فهمید که
در خم دیوارها
چگونه می جنگد
یا دیو آشوبگر را
چگونه
رام لحظه های بودن می کند
و پری قصه های کودکانه اش را
در اوج آسمانهای آبی
به پرواز در می آورد
درین غم بنشینید که غمخوار سفر کرد
درین درد بمانید که امید دوا رفت
دگر شمع میارید که این جمع پراکند
دگر عود مسوزید کزین بزم صفا رفت
Last edited by دل تنگم; 19-04-2008 at 16:29.
تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد
هر که خاک در میخانه به رخساره نرفت
در گلستان ارم دوش چو از لطف هوا
زلف سنبل به نسیم سحری می آشفت
.....ویرایش شد....
Last edited by دل تنگم; 19-04-2008 at 17:46.
تو را چه غم که سوی پایمال عشق تو گردد
که بر عزای عزیزان سمند شوق برانی
چگونه خوار گذاری مرا که جان عزیزی
چگونه پیر سندی مرا که بخت جوانی
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)