ترسیدن هرکه هست از چشم بد است/ بیچاره من، از چشم نکو میترسم!
ترسیدن هرکه هست از چشم بد است/ بیچاره من، از چشم نکو میترسم!
! اي كه آتيش ميزني بر قلب خسته
بيا زن ما بشــــــــــو با چشم بسته
![]()
-------
tnt اون امضات رو درست كن.بردار اون آخرش رو.
![]()
می برندت دگران دست به دست ای گل رعنا
حیف من بلبل خوش خوان که همه خار تو خوردم
تو غزالم نشدی رام که شعر خوشت آرم
غزلم قصه ی در دست که پرورده ی دردم
دوست گرامی مشاعره با علائم کاری ندارد...
بلکه این حرف آخر است که مهم است
من هیچ ندانم که مرا آنکه سرشت/از اهل دوزخ کرد یا دوزخ زشتمی برندت دگران دست به دست ای گل رعنا
حیف من بلبل خوش خوان که همه خار تو خوردم
تو غزالم نشدی رام که شعر خوشت آرم
غزلم قصه ی در دست که پرورده ی دردم
جامی و بتی بربطی بر لب کشت/این هرسه مرا نقد و ترا نسیه بهشت
... و این هم سخنی گوهر بار از ادیب فاضل، ماریو!tnt اون امضات رو درست كن.بردار اون آخرش رو.
بله در فکرش بودم، البته فعالیت بنده مقطعی است، چرا که خرواری از مشتقات بر دستم مانده!
تو غزالم نشدی رام که شعر خوشت آرم
غزلم قصه ی در دست که پرورده ی دردم
خون من ریخت به افسونگری و قاتل جان شد
سایه آن را که طبیب دل بیمار شمردم
عزیز، ایشان را عفو بفرمایید.... قادر به تمیز علائم نگارشی از حروف نیستند!دوست گرامی مشاعره با علائم کاری ندارد...
بلکه این حرف آخر است که مهم است
ماییم که اصل شادی و غمیم/سرمایه ی دادیم و نهادیم و ستمیم
پستیم و بلندیم و کمال و کمیم/آیینه ی زنگ خورده و جام جمیم
مپسند یوسف من اسیر برادران
پروای پیر کلبه ی احزان نگاه دار
بازم خیال زلف تو ره زد خدای را
چشم مرا ز خواب پریشان نگاه دار
______________________
نرنجیده ام...تنها یادآوری بود دوست من
رنجها برده، فراوان هنر آموخته ام
وز همه، عشق تو را خوبتر آموخته ام
نظری دوست به حالم ز عنایت فرمود
آنچه آموخته ام، زان نظر آموخته ام
من نالی خوش نوایم و خاموش ای دریغ
لب بر لبم بنه که نواهاست در دلم
دستی به سینه ی من شوریده سر گذار
بنگر چه آتشی ز تو برپاست در دلم
مزن بر سر ناتوان دست زور ...
که روزی درفتی به پایش چو مور
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)