لطف آیتیست در حق اینان و کبر و ناز
پیراهنی که بر قد ایشان بریده اند
آید هنوزشان ز لب لعل بوی شیرپن
شیرین لبان نه شیر که شکر مزیده اند
لطف آیتیست در حق اینان و کبر و ناز
پیراهنی که بر قد ایشان بریده اند
آید هنوزشان ز لب لعل بوی شیرپن
شیرین لبان نه شیر که شکر مزیده اند
در ره منزل ليلي كه خطرهاست در آن
شرط اول آن است كه مجنون باشي
ياى باد ان كو به قصد خون ما زلف را بشكست و بيمان نيز هم
Last edited by samane joon; 18-04-2008 at 14:01.
منّت کش ِ خیال توام کز سر ِ کرَم
همخوابه ی شبم شد و بر بسترم گذشت
جان پرورست لطف تو ای اشک ژاله، لیک
دیر آمدی و کار گل پرپرم گذشت
ميان ماندن و رفتن حكايتي كرديم
كه آشكارا در پرده ي كنايت رفت.
مجال ما همه اين تنگمايه بود و دريغ
كه مايه خود در وجه اين حكايت رفت
محتسب مستي به ره ديـــــــــــــــــــــــ ــــد و گريبانش گرفت
مست گفت اي دوست اين پيراهن است افسار نيست ،!":}"؟
،!":}"؟ لطفا
![]()
تو را در خویش میجویم ودر بیگانه مییابم
چرا اینقدر من خود را ز تو بیگانه مییابم
تمام کوچه را گشتم سراغ ردِ پای تو
ولی من کفشهایت را درون خانه مییابم
کجا پا میگذارم نیستی ـ انگار هم هستی ـ
نمی دانم چه تعبیری است این افسانه مییابم؟
تو دیشب خواب من بودی و مویت شانه میکردم
سحر یک تار گیسویت کنار شانه مییابم
تو را این تا زگیها هر شب و هر روز میجویم
تو را از شمع میجویم وبا پروانه مییابم
نشانت از تمام شهر میگیرم و میایم
چه تفسیری است شهرِ عشق را ویرانه مییابم
دل من سالها دنبال صیاد نگاهت بود
گناهم چیست وقتی دام را بی دانه مییابم
?
تو را آنقدرها جستم که خود را نیز گم کردم
و کنون آشکارا خویش را دیوانه مییابم.
...
ما با می و مینا سر تقوی داریم/دنیا طلبیم و میل عقبی داریم
کی دنیا و دین به یکدیگر جمع شوند/اینست که نه دین و نه دنیا داریم
شبخ بهایی
مادر موسی چو موسی را به نیل
در فکند از گفته ی رب جلیل
خود ز ساحل کرد با حسرت نگاه
گفت که ای فرزند خرد بی گناه
گر فراموشت کند لطف خدا
چون رهی زین کشتی بی نا خدا
.................................................. ...............
Last edited by دل تنگم; 19-04-2008 at 17:43.
هم اکنون 3 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 3 مهمان)