آنرا که چو ما سینه صافی شد از آلایش
در جام دل از مهرش چون صبح صفا بیند
چون سنبل پر چینش با برگ گل و نسرین
محرم نتواند شد چشمی که خطا بیند
نسیمی
آنرا که چو ما سینه صافی شد از آلایش
در جام دل از مهرش چون صبح صفا بیند
چون سنبل پر چینش با برگ گل و نسرین
محرم نتواند شد چشمی که خطا بیند
نسیمی
در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است*** صراحی می ناب و سفینه غزل است
جریده رو که گذرگاه عافیت تنگ است*** پیاله گیر که عمر عزیز بیبدل است
نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس*** ملالت علما هم ز علم بی عمل است
به چشم عقل در این رهگذار پرآشوب*** جهان و کار جهان بیثبات و بیمحل است
بگیر طره مه چهرهای و قصه مخوان ***که سعد و نحس ز تاثیر زهره و زحل است
دلم امید فراوان به وصل روی تو داشت*** ولی اجل به ره عمر رهزن امل است
به هیچ دور نخواهند یافت هشیارش*** چنین که حافظ ما مست باده ازل است
حافظ
تا تكيه گهت عصاي برهان باشد...........تاديد گهت كتاب عرفان باشد
درهجرجمال دوست تا آخر عمر...........قلب تو دگرگون وپريشان باشد
امام(ره)
دل هوشمند باید که بـــــه دلبــــری سپـــــــــــاری
که چو قبله ایت باشد به از آن کـــــه خود پرستی
چو زمام بخت و دولت نه بـــــه دست جهد باشــد
چــــــه کنند اگـــــر زبونــــــی نکنند و زیردستــــی
گله از فــــــراق یاران و جفــــــــــای روزگــــــــــاران
نه طریق توست سعدی کم خویش گیر و رستی
سعدی
يارب ز تو آنچه من گدا ميخواهم............افزون ز هزار پادشا ميخواهم
هركس زدر تو حاجتي ميخواهد............من آمده ام ازتو تو را ميخواهم
خواجه عبدالله انصاري
من ارزان که گردم ز مستی هلـاک * * * به آیین مستان بریدم به خــاک
به تابوتی از چوبِ تاکــــــــم کنـــید * * * به راه خرابات خاکم کـــــنیـــــد
به آب خرابات غســـــــــلم دهــید * * * پس آنگاه بر دوش مستم نهیـد
مریزید بر گور من جز شــــــــــراب * * * میارید در ماتمم جـــز ربـــــــاب
ولیکن بشرطی که در سوگ مـــن * * * ننالند به جز مطرب وچنــــگ زن
تو خود حافظا سر ز مستی نــتاب * * * که سلطان نخواهدخراج ازخراب
حافظ
بوستان را هیچ دیگر در نمیباید به حسن
بلکه سروی چون تو میباید کنار جــوی را
ای گل خوش بوی اگر صد قرن بازآید بـــهار
مثل من دیگر نبینی بلبل خوشگــــــوی را
سعدی
آن دل که شد او قابل انوار خـــــدا * * * پر باشد جان او ز اسرار خدا
زنهار تن مرا چو شمع تنها مشمر * * * کو جمــــــله به نمکزار خدا
مولانا
Last edited by ask_bl; 09-11-2009 at 12:11.
ای موافق صورت و معنی که تا چشم منست
از تو زیباتر ندیدم روی و خوشتر خــــــــــوی را
گر به سر میگردم از بیچارگی عیبم مکــــــن
چون تو چوگان میزنی جرمی نباشد گوی را
سعدی
اول به وفا می وصــــــــالم درداد * * * چون مست شدم جام جفا را سرداد
پر آب دو دیده و پر از آتــــــش دل * * * خاک ره او شــــــــــدم به بادم برداد
حافظ
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)