بوف كور كتابيه كه اصلا دوستش نداشتم
دليل خيلي واضحي داره: گاهي نويسنده كتاب رو داره فقط براي خودش مي نويسه و اين خودخواهي صادق هدايت در اختصاصي كردن كتابش كاملا مشهوده:
"... اين دردها را نمي شود به كسي اظهار كرد چون عموما عادت دارند كه اين دردهاي باور نكردني را جزو اتفاقات و پيشامدهاي نادر و عجيب بشمارند و اگر كسي بگويد يا بنويسد مردم بر سبيل عقل جاري و عقايد خودشان سعي مي كنند آن را با لبخند شكاك و تمسخرآميز تلقي كنند ... "
اون كتابشو با اشاره به اين موضوع كه ممكنه براي خيلي ها قابل فهم نباشه شروع كرده و انگار اصلا هم براش مهم نبوده كه غير از خودش كسي به كتابش اهميت بده:
" ... من فقط براي سايه ي خودم مي نويسم كه جلوي چراغ به ديوار افتاده است. بايد خودم را بهش معرفي كنم."
اشتباه می کنی!
بوف کور برای مخاطب نسل آینده نوشته شده!
سایه سمبل آدمهای نسل های آیندس
اونجایی که می گه شاید سایه ام بهتر بفهمد منظورش ماییم مثلا
و اونجای که سایه حودش رو مضاعف می بینه منظورش اینه که متوجه شده خیلیا باهاش همفکر هستن!
داستان عشق و درد!
داستان مرگي كه بقول خودش براي يك نفر آهسته آهسته از 20 سالگي شروع مي شه و براي يكي ديگه در اوج پيري!
تخيلي كه با واقعيت آميخته شده و براش عين واقعيته!
من هيچوقت نمي تونم كتابشو درك كنم. دقيقا جزو همون دسته اي هستم كه نمي فهمن! دقيقا داستان احمقانه اي رو جلوي روم مي بينم كه از حماقت يك مرد سراپا نياز به يك عشق خيانتكار و سنگدل نوشته شده
يك داستان كاملا تخيلي كه هدايت اصرار مي كنه واقعيه ولي مطمئن هم هست كه كسي باورش نمي كنه
اینم اشتباهه!
داستان در مورد عشق نیست!
اون دختری که اوایل داستان مرد در اصل نماد اعتقادات انسان در مورد ماورا الطبیعه و این چیزاست!
و پیرمرد خنزر پنزری نماد فلاسفه و اهل خرده که به این اعتقادات می خندن!(اونجاییکه دختره گل کبود به طرف پیرمرد تعارف می کنه و بعد می افته تو آب!)
داستان کلا رمز نویسی شده چون اگه مستقیما می اومد حرفشو می گفت گیر گزمه ها می افتاد! (زیاد به گزمه ها اشاره می کنه و اوج "خفقان" زمانیه که می گه انگار دیوار ها به هم نزدیک می شدن و سقف روی من فشار می آورد)
" ... افكار پوچ! _ باشد ولي از هر حقيقتي بيشتر مرا شكنجه مي كند _ ... "
این افکار هم همون اعتقادات هستن که نمی تونه از دستشون خلاص شه!
با اینکه به این نتیحه رسیده که حقیقت ندارن
مرسی منظورم همون ( این است بوف کور بود) دیدم کپی پست کردید گفتم شاید pdf اش رو دارید!
ولی من حدودا 2 ماه پیش انقلاب بودم یه سری از کارای هدایت دوباره چاپ شده بود ولی فکر کنم ناشر عوض شده بود... البته بوف کور تو دولت قبلی فکر کنم یکی دوباری چاپ شد
به هر حال هیشکی نیس همه رفتن بوف کور بخونن گویا!
در پی جستجو هام برای یافتن پی سی اف اش یه وبلاگ پیدا کردم که قسمتهایی از کتاب این است بوف کور رو توش خلاصه نوشته تا قسمت8 هم پیش رفته!
خوندن مطالب وبلاگ شدیا و قویا توصیه می شه!
کد:
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
در مورد اینام توضیح داده:
مهمترین چیز به نظر من ، یه عدد هست که به دقت و مدام ، تکرار میشه .. 2 و 4 .. !
" در اثر همین اتفاق از نقاشی به کلی دست کشیدم . دو ماه پیش ، نه ، دو ماه و چهار روز میگذرد . "
" تمام اطراف خانه مان را زیر پا کردم ، نه یک روز ، نه دو روز ؛ بلکه دو ماه و چهار روز ، مانند اشخاص خونی که ... "
" شوخی نیست ، سه سال ، نه ، دو سال و چهار ماه بود ، ولی روز و ماه چیست ؟ "
" من دست کردم گوشه ی جیبم دو درهم و چهار پشیز گذاشتم گوشه ی سفره اش .. "
و
" دو قران و یک عباسی بیشتر توی جیبم نبود . "