تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 22 از 36 اولاول ... 1218192021222324252632 ... آخرآخر
نمايش نتايج 211 به 220 از 352

نام تاپيک: سوالات ادبی

  1. #211
    پروفشنال zooey's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2008
    محل سكونت
    Tehran
    پست ها
    879

    پيش فرض

    سلام شعر کارو میخاوستم که یه تکش یادمه

    من دگر نمی خندم به روی انسان های پست هر جایی و ...... (بقیش یادم نیست)
    آیا اینه...؟! (دقیقا مثل مصرعی که گفتی رو پیدا نکردم)

    نه من دیگر بروی نکسان هرگز نمی خندم
    گر پیمان عشق جاودانی
    با شما معروفه های پست هر جایی نمی بندم
    شما کاینسان در این پهنای محنت گستر ظلمت
    ز قلب آسمان جهل و نادانی
    به دریا و به صحرای امید و عشق بی پایان این ملت
    تگر ذلت و فقر و پریشانی و موهومات می بارید
    شما ،‌کاندر چمن زار بدون آب این دوران توفانی
    بفرمان خدایان طلا ،‌ تخم فساد و یأس می کارید ؟
    شما ، رقاصه های بی سر و بی پا
    که با ساز هوس پرداز و افسونساز بیگانه
    چنین سرمست و بی قید و سراپا زیور و نعمت
    به بام کلبه ی فقر و بروی لاشه ی صد پاره ی زحمت
    سحر تا شام می رقصید
    قسم : بر آتش عصیان ایمانی
    که سوزانده است تخم یأس را در عمق قلب آرزومندم
    که من هرگز ، بروی چون شما معروفه های پست هر جایی نمی خندم
    پای می کوبید و می رقصید
    لیکن من ... به چشم خویش می بینم که می لرزید
    می بینم که می لرزید و می ترسید
    از فریاد ظلمت کوب و بیداد افکن مردم
    که در عمق سکوت این شب پر اضطراب و سکت و فانی
    خبر ها دارد از فردای شورانگیز انسانی
    و من ... هر چند مثل سایر رزمندگان راه آزادی
    کنون خاموش ،‌در بندم
    ولی هرگز بروی چون شما غارتگران فکر انسانی نیم خندم

  2. 2 کاربر از zooey بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #212
    پروفشنال ali_metal_357's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    پشت کامی جونم
    پست ها
    592

    پيش فرض

    ای کاش یک متن به عنوان مثال هم قرارمیگرفت

  4. این کاربر از ali_metal_357 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  5. #213
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    در دل گرما ****** جنسیت :مرد
    پست ها
    1,159

    پيش فرض

    سلام بازم من انگار کسی درخواست شعر نمیده

    این شعرو میخوام نمدونم ماله کیه

    از همان روزی که یوسف را بردارها به چاه انداختند
    آدمیت مرده بود گرچه آدم زنده بود
    بعد دنیایی پر از آدم شد واین آسیاب گشت و گشت
    آدمیت برنگشت

  6. #214
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    در دل گرما ****** جنسیت :مرد
    پست ها
    1,159

    پيش فرض

    و این شعرم هست چون 2 تا شعر بود جدا دادم


    چرا وفتی که راه زندگی هموار میگردد
    بشر تغییر حالت میدهد گمراه میگردد
    به وقت عشیر وعشرت مینوازد و کوس بدمستی
    به وقت خوار و ذلت

  7. #215
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    سلام بازم من انگار کسی درخواست شعر نمیده

    این شعرو میخوام نمدونم ماله کیه

    از همان روزی که یوسف را بردارها به چاه انداختند
    آدمیت مرده بود گرچه آدم زنده بود
    بعد دنیایی پر از آدم شد واین آسیاب گشت و گشت
    آدمیت برنگشت
    شعر از اقای فریدون مشیری است


    از همان روزی که دست حضرت قابیل
    گشت آلوده به خون هابیل
    از همان روزی که فرزندان آدم
    زهر تلخ دشمنی در خون شان جوشید
    آدمیت مرد
    گرچه آدم زنده بود
    از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند
    از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند
    آدمیت مرده بود
    بعد دنیا هی پر از آدم شد و این اسباب
    گشت و گشت
    قرنها از مرگ آدم هم گذشت
    ای دریغ
    آدمیت برنگشت
    قرن ما
    روزگار مرگ انسانیت است
    سینه دنیا ز خوبی ها تهی است
    صحبت از آزادگی پکی مروت ابلهی است
    صحبت از موسی و عیسی و محمد نابجاست
    قرن موسی چمبه هاست
    روزگار مرگ انسانیت است
    من که از پژمردن یک شاخه گل
    از نگاه سکت یک کودک بیمار
    از فغان یک قناری در قفس
    از غم یک مرد در زنجیر حتی قاتلی بر دار
    اشک در چشمان و بغضم در گلوست
    وندرین ایام زخهرم در پیاله زهر مارم در سبوست
    مرگ او را از کجا باور کنم
    صحبت از پژمردن یک برگ نیست
    وای جنگل را بیابان میکنند
    دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان میکنند
    هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا
    آنچه این نامردان با جان انسان میکنند
    صحبت از پژمردن یک برگ نیست
    فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیسم
    فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست
    فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست
    در کویری سوت و کور
    در میان مردمی ب ا این مصیبت ها صبور
    صحبت از مرگ محبت مرگ عشق
    گفتگو از مرگ انسانیت است

  8. 2 کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #216
    داره خودمونی میشه abbot's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    132

    پيش فرض چند سوال ادبیات

    به سوالات زیر پاسخ دهید :
    دل می رود زدستم صاحبدلان خدا را دردا که راز پنهان خواهد شد اشکارا
    1-بیت فو ق چند جمله دارد؟
    2- دل چه نقشی دارد؟
    3-زمان فعل می رود چیست؟
    4-صفت فاعلی موقت و داعمی و حالیه می رود چیست؟
    5-صاحبدلان چه نقشی دارد؟
    6- حرف(را)بعد کلمه ی (خدا)چه نوع نقشی دارد؟
    با تشکر.
    Last edited by abbot; 06-01-2009 at 16:33.

  10. #217
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    در دل گرما ****** جنسیت :مرد
    پست ها
    1,159

    پيش فرض

    یالله این شعر میخوام

    دیگری جر تو مرا این همه آزار نکرد
    آنچه کردی تو به من هیچ ستمکار نکرد
    مکن آن نوع که آزرده شوم از خویت
    دست بر دل نهم پا بکشم از کویت
    مکنم بار دگر یاد قد دلحویت
    سخن گویم و شرمنده شوم از رویت
    یار من سنگدلی،دل به تو دادن غلط است
    بر سر راه تو چون خاک فتادن غلط است
    رفتن اولاست، ستادن غلط است


    به نظرم غلط املایی زیاد باشه
    Last edited by mahn90; 06-01-2009 at 11:22.

  11. #218
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    یالله این شعر میخوام

    دیگری جر تو مرا این همه آزار نکرد
    آنچه کردی تو به من هیچ ستمکار نکرد
    مکن آن نوع که آزرده شوم از خویت
    دست بر دل نهم پا بکشم از کویت
    مکنم بار دگر یاد قد دلحویت
    سخن گویم و شرمنده شوم از رویت
    یار من سنگدلی،دل به تو دادن غلط است
    بر سر راه تو چون خاک فتادن غلط است
    رفتن اولاست، ستادن غلط است


    به نظرم غلط املایی زیاد باشه

    شعر از وحشی بافقی

    ای گل تازه که بویی زوفا نیست تو را
    خبر ازسرزنش خارجفا نیست تو را
    رحم بربلبل بی برگ ونوا نیست تورا
    التفاتی به اسیران بلا نیست تو را
    ما اسیر غم و اصلا غم ما نیست تو را
    با اسیرغم خود رحم چرا نیست تورا
    فارغ از عاشق غمناک نمی باید بود
    جان من اینهمه بی باک نمی باید بود
    همچو گل چند به روی همه خندان باشی
    همره غیر به گلگشت گلستان باشی
    هرزمان با دگری دست به گریبان باشی
    زان بیندیش که ازکرده پشیمان باشی
    جمع با جمع نباشند و پریشان باشی
    یاد حیرانی ما آری و حیران باشی
    ما نباشیم که باشد که جفای تو کشد؟
    به جفا سازد وصد جور برای تو کشد؟
    شب به کاشانه اغیار نمی باید بود
    غیر را شمع شب تار نمی باید بود
    همه جا با همه کس یارنمی باید بود
    یار اغیار دل آزار نمی باید بود
    تشنه خون من زار نمی یاید بود ت
    ا به این مرتبه خونخوارنمی باید بود
    من اگر کشته شوم باعث بد نامی توست
    موجب شهرت بی باکی و خودکامی توست
    دیگری جز تو مرا اینهمه آزار نکرد
    جز تو کس در نظرخلق مرا خارنکرد
    آنچه کردی تو بدان هیچ ستمکار نکرد
    هیچ سنگین دل بیداد گر این کار نکرد
    این ستمها دگری با من بیمار نکرد
    هیچ کس اینهمه آزار من زار نکرد
    گر زآزردن من هست غرض مردن من
    مُردَم آزار مکش از پی آزردن من
    جان من سنگدلی ، دل به تو دادن غلط است
    برسرکوی توچون خاک فتادن غلط است
    چشم امید به روی تو گشادن غلط است
    روی پرگرد به راه تو نهادن غلط است
    رفتن اولاست زکوی تو،ستادن غلط است
    جان شیرین به تمنای تودادن غلط است
    تو نه آنی که منی عاشق زارت باشم
    چون شوی خاک ، بَرِ خاک مزارت باشم
    مدتی هست که حیرانم و تدبیری نیست
    عاشق بی سرو سامانم و تدبیری نیست
    ازغمت سر به گریبانم و تدبیری نیست
    خون دل رفته زدامانم و تدبیری نیست
    از جفای تو بدینسانم و تدبیری نیست
    چه توان کرد پشیمانم وتدبیری نیست
    شرح درماندگی خود به که تقدیر کنم
    عاجزم چاره من چیست چه تدبیر کنم
    مدتی شد که در آزارم و میدانی تو
    به کمند تو گرفتارم و میدانی تو
    از غم عشق تو میمیرم و میدانی تو
    داغ عشق تو به جان دارم و میدانی تو
    خون دل از مژه می بارم و میدانی تو
    از برای تو چنین زارم و میدانی تو
    از زبان تو حدیثی نشنودم هرگز
    از تو شرمنده یک حرف نبودم هرگز
    مکن آن نوع که آزرده شوم از خویت
    دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت
    گوشها گیرم و منبعد نیایم سویت
    نکنم بار دگر یاد ، قد دلجویت
    دیده پوشم ز تماشای رخ نیکویت
    سخنی گویم و شرمنده شوم از رویت
    بِشِنو پند و نکن قصد دل آزرده خویش
    ورنه بسیار پشیمان شوی از کرده خویش
    نخل نو خیز ، گلستان جهان بسیاراست
    گل این باغ، بسی سرو روان بسیار است
    جان من همچو توغارتگر جان بسیاراست
    تُرک زرین کمرموی میان بسیاراست
    با لب همچو شکر، تنگ دهان بسیاراست
    نه که غیرازتوجوان نیست، جوان بسیاراست
    دیگری این همه بیداد به عاشق نکند
    قصد آزردن یاران موافق نکند

  12. این کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  13. #219
    داره خودمونی میشه abbot's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    132

    پيش فرض

    دوستان اگر امکان دارد سریعا به این سوال ها پاسخ دهند چون واقعا به این ها نیاز دارم

  14. #220
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    در دل گرما ****** جنسیت :مرد
    پست ها
    1,159

    پيش فرض

    شعر از اقای فریدون مشیری است


    از همان روزی که دست حضرت قابیل
    گشت آلوده به خون هابیل
    از همان روزی که فرزندان آدم
    زهر تلخ دشمنی در خون شان جوشید
    آدمیت مرد
    گرچه آدم زنده بود
    از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند
    از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند
    آدمیت مرده بود
    بعد دنیا هی پر از آدم شد و این اسباب
    گشت و گشت
    قرنها از مرگ آدم هم گذشت
    ای دریغ
    آدمیت برنگشت
    قرن ما
    روزگار مرگ انسانیت است
    سینه دنیا ز خوبی ها تهی است
    صحبت از آزادگی پکی مروت ابلهی است
    صحبت از موسی و عیسی و محمد نابجاست
    قرن موسی چمبه هاست
    روزگار مرگ انسانیت است
    من که از پژمردن یک شاخه گل
    از نگاه سکت یک کودک بیمار
    از فغان یک قناری در قفس
    از غم یک مرد در زنجیر حتی قاتلی بر دار
    اشک در چشمان و بغضم در گلوست
    وندرین ایام زخهرم در پیاله زهر مارم در سبوست
    مرگ او را از کجا باور کنم
    صحبت از پژمردن یک برگ نیست
    وای جنگل را بیابان میکنند
    دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان میکنند
    هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا
    آنچه این نامردان با جان انسان میکنند
    صحبت از پژمردن یک برگ نیست
    فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیسم
    فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست
    فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست
    در کویری سوت و کور
    در میان مردمی ب ا این مصیبت ها صبور
    صحبت از مرگ محبت مرگ عشق
    گفتگو از مرگ انسانیت است
    سلام فرانک جان اولا مرسی بابت شعر
    دوما من اینو حفظ بودم یادم رفته بود شما که گذاشتی من یادم اومد
    یه چند تا غلط با اجازت گرفتم گفتم صحیحشو بزارم شاید کسی به جز من بخواد استفاده کنه

    از همان روزی که دست حضرت قابیل
    گشت آلوده به خون حضرت هابیل
    از همان روزی که فرزندان آدم
    زهر تلخ دشمنی در خون شان جوشید
    آدمیت مرد بود
    گرچه آدم زنده بود
    از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند
    از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند
    آدمیت مرده بود
    بعد دنیایی پر از آدم شد و این آسیاب
    گشت و گشت
    قرنها از مرگ آدم هم گذشت
    ای دریغ
    آدمیت برنگشت
    قرن ما
    روزگار مرگ انسانیت است
    سینه دنیا ز خوبی ها تهی است
    صحبت از آزادگی پاکی مروت ابلهی است
    صحبت از موسی و عیسی و محمد نابجاست
    قرن موسی چمبه هاست
    روزگار مرگ انسانیت است
    من که از پژمردن یک شاخه گل
    از نگاه ساکت یک کودک بیمار
    از فغان یک قناری در قفس
    از غم یک مرد در زنجیر حتی قاتلی بر دار
    اشک در چشمان و بغضم در گلوست
    وندرین ایام زهرم در پیاله زهر مارم در سبوست
    مرگ او را از کجا باور کنم
    صحبت از پژمردن یک برگ نیست
    فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست
    وای جنگل را بیابان میکنند
    دست خون آلوده را در پیش چشم خلق پنهان میکنند
    هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا
    آنچه این نامردمان با جان انسان میکنند
    صحبت از پژمردن یک برگ نیست
    فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست
    فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست
    فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست
    در کویری سوت و کور
    در میان مردمی با این مصیبت ها صبور
    صحبت از مرگ محبت مرگ عشق
    گفتگو از مرگ انسانیت است


    اونایی که پررنگ هست درست کردم جسارت منو ببخشید

    فکر کنم در اثر تایپ خودت اینطوری شده بود وگرنه بلد بودی
    بازم مرسی

  15. این کاربر از mahn90 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •