سايه ، به سرسپردگان هديه نقاب مي دهد!
جامه ي اين شب زدگان،عطر گلاب مي دهد!
چه سايه گاهِ ساكني! دختر خورشيد كجاست؟
پرسش ساده ي مرا، دشنه جواب مي دهد!
عزيز سر داده به دار! در اين حصار بي مدار،
خيال تو به شعر من، واژه ي ناب مي دهد!
ساعت خواب رفته را، تو زنده كن! بيا! بيا!
كه بودنت به عقربه حسِ شتاب مي دهد!
داغ گلوله را ببين، بر تنِ نازنين ترين!
ببين كه رقص مرگ را، چه پيچ و تاب مي دهد!
ببار بر كويرِ من! بر اين عطش زار سخن!
نهال تشنه ي مرا، اشك تو آب مي دهد!
اي از سپيده آمده! در اين حراج عربده!
خلوت تو به چشم من، فرصت خواب مي دهد!
همنفس ترانه شو! شعله بكش زبانه شو!
عزيزِ دل! سكوت تو مرا عذاب مي دهد!
بگو كه با مني هنوز، در اين شبِ ستاره سوز!
كه بي تو صبحانه ي نور،طعم سراب مي دهد!
یغما گلرویی