قضاوت درون
مرد جوان وقتی چاق بود و لباسهایش برایش تنگ بودند هم دیگران مسخره اش می کردند و هم خودش. مرد جوان وقتی لاغر شد و لباسهایش برایش گشاد شدند اگر چه دیگران مسخره اش می کردند ولی خودش لذت می برد.
قضاوت درون
مرد جوان وقتی چاق بود و لباسهایش برایش تنگ بودند هم دیگران مسخره اش می کردند و هم خودش. مرد جوان وقتی لاغر شد و لباسهایش برایش گشاد شدند اگر چه دیگران مسخره اش می کردند ولی خودش لذت می برد.
شما به من خیلی لطف دارید من هم نمره 3 را به مینی دیوانه می دهم در یک متن کوتاه یه شوک خوب به خواننده می دهد.![]()
اوه منو ترسوندی پسر!جالب بود منم به نوشته هات سه نمره می دم اما نمره پنج مال حمید...
سلامشما به من خیلی لطف دارید من هم نمره 3 را به مینی دیوانه می دهم در یک متن کوتاه یه شوک خوب به خواننده می دهد.![]()
ممنون از شما که لایق دیدید منو برای 3 ...
اگه ممکنه این تاپیک رو بی صاحب نذارید سریع سریع بیاید ...
ترس
برای خرید هم که شده باید بیرون میرفت ولی میترسید ...
با اینکه 47 سالش بود ولی باز هم نمی توانست بر ترس غلبه کند ...
ترسش از نگاههای سنگین مردم که به یک زن کوتوله نگاه میکنند بود ...
منو اميدوار كرديد من سعي ميكنم يكي از نوشته هامو بيارم اينجا .راستي ميخواستم بگم كسي يه كتاب در مورد عرفان سراغ داره كه عرفان رو از اولين مرحله هاش توضيح بده.مرسي. در ضمن يه موضوع خوب براي تحقيق ادبياتم ميخوام در حد دانشگاهي.
منتظریم دوست عزیز ...منو اميدوار كرديد من سعي ميكنم يكي از نوشته هامو بيارم اينجا .
راستی چرا بچه های این تاپیک همه با هم غیبشون میزنه ؟
تلفن
داشت زنگ میزد که روی صحفه اش نوشته بود شماره ناشناس من هم فکر کردم اونه ...
گوشی رو برداشتم ...
حرفی نمیزد ...
من هم گفتم : "میدونی که دوست دارم .. چرا حرف نمیزنی ؟ راست میگم ... من عین اونای دیگه نیستم ... "
صدای بلند خنده ای از اون طرف خط اومد و بعد گفت :"منم بابا ارمین .. دوست دارم دیگه چیه ؟"
اینو نفهمیدم چطور نوشتم ... ولی خیلی قشنگه به نظرم ...
راست میگن که بهترین اثار در یک لحظه خلق میشه ...
چقدر تعریف کردم از خودم ...![]()
من میدونم چطور نوشتی.احتمالا اون لحظه که میخواستی این و بنویسی یکی از سوتی های این man hunter که تو تاپیک سوتی بازار انجمن متفرقه زیاد از این سوتی ها نوشته بود یادت اومده.واسه همین این و نوشتی.دی
نه بابا سوتی چیه ؟من میدونم چطور نوشتی.احتمالا اون لحظه که میخواستی این و بنویسی یکی از سوتی های این man hunter که تو تاپیک سوتی بازار انجمن متفرقه زیاد از این سوتی ها نوشته بود یادت اومده.واسه همین این و نوشتی.دی
نوشته نوشتیم سوتی به یادت میاد اقا سامان ؟
راستی سمت کاربر فعال رو بهت تبریک میگم ... :پی این :پی هم جدیده که همونخودمونه ...
![]()
پس بالاخره متوجه شدیما می ریم جای دیگه جمع می شیم از شما بد می گیم!
راستش من در مورد خودم بگم که...چون سرم با رمان چهارمم گرمه نمی تونم زیاد به اینجا سر بزنم
البته میام می خونم اما نمی دونم چه نظری بدم!
خودم هم که...به زحمت دو تا داستان کوتاه نوشتم تا اینجا بذارم اما مینی...نمیدونم امتحا ن نکردم بخاطر گل روی شما امروز سعی کنم ببینم چیزی جرقه ای به ذهنم می زنه؟اما تلفن تو بامزه بود!
![]()
Last edited by western; 07-03-2008 at 05:47.
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)